دکتر محمد مصدق



دکتر محمد مصدق در سال 1261 هجری شمسی در تهران، در یک خانواده اشرافی بدنیا آمد. پدر او میرزا هدایت الله معروف به " وزیر دفتر " از رجال عصر ناصری و مادرش ملک تاج خانم ( نجم السلطنه ) فرزند عبدالمجید میرزا فرمانفرما و نوهً عباس میرزا ولیعهد و نایت السلطنه ایران بود. میرزا هدایت الله که مدت مدیدی در سمت " رئیس دفتر استیفاء " امور مربوط به وزارت مالیه را در زمان سلطنت ناصرالدین شاه به عهده داشت، لقب مستوفی الممالکی را بعد از پسر عمویش میرزا یوسف مستوفی الممالک از آن خود می دانست، ولی میرزا یوسف در زمان حیات خود لقب مستوفی الممالک را برای پسر خردسالش میرزا حسن گرفت و میرزا هدایت الله بعنوان اعتراض از سمت خود استعفا نمود. بعد از مرگ میرزا یوسف، ناصرالدین شاه میرزا هدایت الله را به کفالت امور مالیه و سرپرستی میرزا حسن منصوب کرد.
میرزا هدایت الله سه پسر داشت که محمد کوچکترین آنها بود. هنگام مرگ میرزا هدایت الله در سال 1271 شمسی محمد ده ساله بود، ولی ناصرالدین شاه علاوه بر اعطای شغل و لقب میرزا هدایت الله به پسر ارشد او میرزا حسین خان، به دو پسر دیگر او هم القابی داد، و محمد را " مصدق السلطنه " نامید. دکتر مصدق در خاطرات خود از دوران کودکیش می نویسد: " چون مادرم پس از فوت پدر با برادرم میرزا حسین وزیر دفتر اختلاف پیدا کرد، با میرزا فضل الله خان وکیل الملک منشی باشی ولیعهد ( مظفرالدین شاه ) ازدواج نمود و مرا هم با خود به تبریز برد. در آن موقع من در حدود دوازده سال داشتم ... "
محمد خان مصدق السلطنه پس از اتمام تحصیلات مقدماتی در تبریز همراه پدر خوانده اش، که بعد از جلوس مظفرالدین شاه بر تخت سلطنت به سمت منشی مخصوص شاه تعیین شده بود، به تهران آمد.
مصدق السلطنه با وجود سن کم در نخستین سالهای خدمت در مقام مستوفی گری خراسان کاملا در کار خود مسلط شد و توجه و علاقه عموم را به طرف خود جلب نمود. در باره خدمات او در خراسان افضل الملک در کتاب افضل التواریخ چنین می نویسد: " میرزا محمد خان مصدق السلطنه را امروز از طرف شغل مستوفی و محاسب خراسان گویند، لیکن رتبه و حسب و نسب و استعدا و هوش و فضل و حسابدانی این طفل یک شبه ره صد ساله می رود. این جوان بقدری آداب دان و قاعده پرداز است که هیچ مزیدی بر آن متصور نیست. گفتار و رفتار و پذیرائی و احتراماتش در حق مردم به طوری است که خود او از متانت و بزرگی خارج نمی شود، ولی بدون تزویر و ریا با کمال خفض جناح کمال ادب را درباره مردمان بجای می آورد و نهایت مرتبه انسانیت و خوش خلقی و تواضع را سرمشق خود قرار داده است".
مصدق السلطنه بعد از مراجعت به تهران در اولین انتخابات دوره مشروطیت نامزد وکالت شد. او به نمایندگی از طبقه اعیان و اشراف اصفهان در اولین دوره تقنینیه انتخاب گردید؛ ولی اعتبار نامه او بدلیل این که سن او به سی سال تمام نرسیده بود رد شد.
مصدق السلطنه در سال 1287 شمسی برای ادامه تحصیلات خود به فرانسه رفت و پس از خاتمه تحصیل در مدرسه علوم سیاسی پاریس به سویس رفت و در این مرحله به اخذ درجه دکترای حقوق نائل آمد. مراجعت مصدق به ایران با آغاز جنگ جهانی اول مصادف بود. بعد از مراجعت به ایران مصدق السلطنه با سوابقی که در امور مالیه و مستوفی گری خراسان داشت به خدمت در وزارت مالیه دعوت شد. دکتر مصدق قریب چهارده ماه در کابینه های مختلف این سمت را حفظ می کند تا اینکه سرانجام در حکومت صمصام السلطنه به علت اختلاف با وزیر وقت مالیه ( مشار الملک ) از معاونت وزارت مالیه استعفا می دهد و هنگام تشکیل کابینه دوم وثوق الدوله مجدداً عازم اروپا می شود.
دکتر مصدق در خاطرات خود از دوران اقامت در سویس که آنرا " وطن ثانوی " خود می خواند می نویسد: " در آنجا بودم که قرارداد وثوق الدوله بین ایران و انگلیس منعقد گردید.... تصمیم گرفتم در سویس اقامت کنم و به کار تجارت پردازم. مقدار قلیلی هم کالا که در ایران کمیاب شده بود خریده و به ایران فرستادم؛ و بعد چنین صلاح دیدم که با پسر و دختر بزرگم که ده سال بود وطن خود را ندیده بودند به ایران بیایم و بعد از تصفیه کارهایم از ایران مهاجرت نمایم. این بود که همان راهی که رفته بودم به قصد مراجعت به ایران حرکت نمودم..." دکتر مصدق سپس شرح مفصلی از جریان مسافرت خود از طریق قفقاز به ایران داده و از آن جمله می نویسد چون کمونیستها بر این منطقه مسلط شده بودند، به او توصیه کرده بودند که دستهایش را با دوده سیاه کند تا کسی او را سرمایه دار نداند! دکتر مصدق اضافه می کند " به دستور ژنران قنسول ایران در تفلیس اتومبیلی تهیه نمودند که با پرداخت چهل هزار مناتت مرا به پتروسکی برساند و از آنجا از طریق دریا وارد مشهد سر ( بابلسر فعلی ) شویم. ولی چند ساعتی قبل از حرکت خبر رسید که کمونیستها دربند را تصرف کرده اند که از این طریق نیز مایوس شدم و چون ناامنی در تفلیس رو به شدت می گذاشت از همان خطی که آمده بودم به سویس مراجعت کردم."
بعد از مراجعت دکتر مصدق به سویس، مشیرالدوله که به جای وثوق الدوله به نخست وزیری انتخاب شده بود، تلگرافی بعنوان مصدق السلطنه به سویس فرستاد و او را برای تصدی وزارت عدلیه به ایران دعوت کرد. دکتر مصدق تصمیم گرفت از راه بنادر جنوب به ایران مراجعت کند.
در مراجعت دکتر مصدق به ایران از طریق بندر بوشهر، پس از ورود به شیراز بر حسب تقاضای محترمین فارس و والیگری ( استانداری ) فارس منصوب شد و تا کودتای سوم اسفند 1299 در این مقام ماند و برای ایجاد امنیت و جلوگیری از تعدی قدمهای موثری برداشت.
با وقوع کودتای سید ضیا و رضا خان، دکتر مصدق تنها شخصیت سیاسی ایران بود که دولت کودتا را به رسمیت نشناخت و از مقام خود مستعفی گشت. پس از استعفا از فارس عازم تهران شد. ولی بنا به دعوت سران بختیاری به آن دیار رفت تا کابینه سید ضیا پس از 100 روز ساقط گردید.
با سقوط کابینه ضیا، وقتی قوام السلطنه به نخست وزیری رسید، دکتر مصدق را به وزارت مالیه ( دارائی ) انتخاب نمود که با قبول شرایطی همکاری خود را با دولت جدید پذیرفت.
با سقوط دوت قوام السلطنه و روی کار آمدن مجدد مشیرالدوله وقتی از مصدق خواسته شد که با سمت والی آذربایجان با دوت همکاری کند، با این شرط که ارتشیان تحت امر او در منطقه باشند، قبول کرد. از اواخر بهمن 1300 با اواسط سال 1301 این ماموریت را پذیرفت، ولی در اواخر کار بخاطر سرپیچی فرمانده قشون آذربایجان از اوامرش بدستور رضا خان سردار سپه، وزیر جنگ وقت، از این سمت مستعفی گشت و به تهران مراجعت کرد.
در خرداد ماه 1302 دکتر مصدق در کابینه مشیرالدوله به سمت وزیر خارجه انتخاب شد و با خواسته انگلیسیها برای دو ملیون لیره که مدعی بودند برای ایجاد پلیس جنوب خرج کرده اند بشدت مخالفت نمود و آب پاکی را بر دست وزیر مختار انگلستان ریخت.
پس از استعفای مشیرالدوله، سردار سپه به نخست وزیری رسید و دکتر مصدق از همکاری با این دولت خودداری ورزید.
دکتر مصق در دوره پنجم و ششم مجلس شواری ملی به وکالت مردم تهران انتخاب و در همین زمان که با صحنه سازی سلطنت خاندان قاجار منقرض و رضا خان سردار سپه و نخست وزیر فعلی به مقام پادشاهی رسید، او قاطعانه با این انتخاب به مخالفت برخاست. زمانیکه عمر مجلس ششم به پایان رسید و رضا شاه با دیکتاتوری مطلق فاتحه حکومت مشروطه و دمکراسی را خواند، دکتر مصدق طی سالیان دراز خانه نشین شد و در اواخر سلطنت پهلوی اول که همه رجال سابق یا از بین رفته بودند و یا دست بیعت به حکومت داده بودند، مصدق به زندان افتاد ولی پس از چند ماه آزاد شد و تحت نظر در ملک خود در احمد آباد مجبور به سکوت شد. رضا شاه در سال 1320 پس از اشغال ایران بوسیله قوای روس و انگلیس، از سلطنت برکنار گشت و به آفریقای جنوبی تبعید گشت و دکتر مصدق به تهران برگشت.
دکتر مصدق در انتخابات شور انگیز دوره 12 مجلس که پس از سقوط رضا شاه انجام شد، بار دیگر در مقام وکیل اول تهران قدم به مجلس نهاد و مورد تجلیل تمام ملت ایران قرار گرفت.
در انتخابات دوره 15 مجلس بخاطر مداخلات نامشروع قوام السلطنه ( نخست وزیر ) و شاه مانع شدند تا دکتر مصدق قدم بمجلس بگذارد و انگلیسیها بتوانند قرارداد تحمیلی سال 1933 دوره رضا شاه را که بمدت 60 سال حقوق ملت ایران را از نفت جنوب ضایع می ساخت، در دولت ساعد مراغه ای تنفیذ سازند. خوشبختانه بر اثر فشار افکار عمومی مقصود انگلیسیها تامین نشد و عمر مجلس پانزدهم سر رسید. در همین دوران بود که دکتر مصدق و همراهان وی اقدام به پایه گذاری جبههً ملی ایران را نمودند ( 1328 ).
بر خلاف انتظار انگلیسی ها، در انتخابات مجلس 16 با همه تقلبات و حمایت شاه و دربار صندوقهای ساختگی آرا تهران باطل شد و هژیر وزیر دربار دست نشانده والاحضرت اشرف بقتل رسید و در نوبت دوم انتخابات، دکتر مصدق و گروهی از یارانش که هنوز دو سه نفری از آنها راه خیانت در پیش نگرفته بودند، بمجلس راه یافتند؛ که در همین مجلس پس از کشته شدن سپهبد رزم آرا، طرح ملی شدن صنایع نفت جنوب به رهبری دکتر مصدق تصویب شد و اندکی بعد در شور و اشتیاق عمومی دکتر مصدق به نخست وزیری رسید تا قانون ملی شدن صنعت نفت را به اجرا در آورد.
در اردیبهشت ماه سال 1330 دکتر مصدق با تکیه به رای اعتماد اکثر نمایندگان مجلس به نخست وزیری رسید. نخستین اقدام دکتر مصدق پس از معرفی کابینه، اجرای طرح ملی شدن صنعت نفت بود.
بدنبال شکایت دولت انگلیس از دولت ایران و طرح شکایت مزبور در شورای امنیت سازمان ملل، دکتر مصدق عازم نیویورک شد و به دفاع از حقوق ایران پرداخت. سپس به دادگاه لاهه رفت و در احقاق حق ملت ایران به پیروزی دست یافت. در بازگشت به ایران سفری نیز به مصر کرد و در آنجا مورد استقبال پر شکوه ملت مصر قرار گرفت.
انتخابات دروه هفدهم مجلس بخاطر دخالتهای ارتشیان و دربار به تشنج کشید و کار بجایی رسید که پس از انتخاب 80 نماینده، دکتر مصدق دستور توقف انتخابات حوزه های باقی مانده را صادر کرد.
دکتر مصدق برا ی جلوگیری از کارشکنیهای ارتش درخواست انتقال وزارت جنگ به دولت را از شاه نمود. که این درخواست از طرف شاه رد شد. به همین دلیل دکتر مصدق در 25 تیرماه 1331 در مقام نخست وزیری استعفا میکند.
یکروز بعد، مجلس قوام السلطنه را به نخست وزیری انتخاب کرد و قوام السلطنه با صدور بیانیه شدید الحنی نخست وزیری خود را اعلام نمود.
مردم ایران که از برکناری دکتر مصدق شدیدا خشمگین بودند، در پی چهار روز تظاهرات و قیامهای پیوسته در حمایت از دکتر مصدق، موفق به ساقط کردن دولت قوام گردیدند، و در 30 تیر 1331 دکتر مصدق بار دیگر به مقام نخست وزیری ایران رسید.
در روز 9 اسفند ماه 1331 دربار با کمک عده ای از روحانیون، افسران اخراجی و اراذل و اوباش تصمیم به اجرای طرح توطئه ای بر علیه مصدق کردند تا او را از بین ببرند. نقشه از این قرار بود که شاه در آن روز به عنوان سفر به اروپا از پایتخت خارج شود و اعلام دارد که این خواسته دکتر مصدق است ( برای اطلاعات بیشتر لطفا به کتاب " خاطرات و تالمات دکتر مصدق" بقلم خود ایشان مراجعه کنید). ارازل و اوباش نوکر دربار هم به بهانه جلوگیری از سفر شاه در مقابل کاخ شاه تظاهرات برپا کنند و هنگام خروج دکتر مصدق از دربار وی را بقتل برسانند. ولی از آنجائیکه مصدق از نقشه اطلاع یافت توانست جان سالم بدر برد و توطئه با شکست روبرو گشت.
سرتیپ افشار طوس رئیس وفادار شهربانی دکتر مصدق، بوسیله عمال دربار و افسران اخراجی به طرز وحشیانه ای بقتل رسید.
بعلت اختلافات شدید مجلس با دولت دکتر مصدق، و بدنبال استعفای بسیاری از نمایندگان مجلس ،دولت اقدام به برگذاری همه پرسی در سطح کشور نمود تا مردم به انحلال یا عدم انحلال مجلس رای دهند. در این همه پرسی که البته به خاطر همزمان نبودن زمان انتخابات در تهران و شهرستانها، و همچنین جدا بودن محل صندوقهای مخالفان و موافقان انحلال مجلس مورد انتقاد بسیاری از منتقدان قرار گرفت؛ در حدود دو میلیون ایرانی به انحلال مجلس رای مثبت دادند و مجلس در روز 23 مرداد 1332 راسما انحلال یافت.
در روز 25 مرداد 1332 طبق نقشه ای که سازمانهای جاسوسی آمریکا و انگلیس برای براندازی دولت مصدق کشیده بودند، شاه دستور عزل دکتر مصدق را صادر نمود و رئیس گارد سلطنتی خویش، سرهنگ نصیری را موظف نمود تا با محاصره خانه نخست وزیر فرمان را به وی تحویل دهد. همچنین نیروهایی از گارد سلطنتی مامور بازداشت عده ای از وزرای دکتر مصدق گشتند. ولی نیروهای محافظ نخست وزیری با یک حرکت غافلگیر کننده رئیس گارد سلطنتی و نیروهایش را خلع سلاح و بازداشت نمودند و نقشه کودتای 25 مرداد به شکست انجامید.
در روز 28 مرداد ماه 1332 دولتین آمریکا و انگلیس با اجرای نقشه دقیقتری دست به کودتای دیگری علیه دولت ملی دکتر مصدق زدند که اینبار باعث سقوط دلت مصدق گشت. در این روز سازمان سیا با خریدن فتوای برخی از روحانیون و همچنین دادن پول به ارتشیان، اراذل و اوباش تهران آنها را به خیابانها کشانید. بدلیل خیانت رئیس شهربانی و بی توجهی رئیس ستاد ارتش دولت مصدق، کودتاچیان توانستند به آسانی خود را به خانه دکتر مصدق برسانند و پس از چندین ساعت نبرد خونین گارد محافظ نخست وزیری را نابود کنند و خانه وی را پس از غارت کردن به آتش بکشانند. ولی دکتر مصدق موفق شد به همراه یاران خود از نردبان استفاده کند و به خانه همسایه پناه ببرد. در این کودتا گروهی از یاران سابق دکتر مصدق نیز به بهانه مخالفت با مصدق با اجانب همکاری نمودند! همچنین شایان ذکر است که اعضای حزب کمونیست توده که در روزهای 26 و 27 مرداد به بهانه هواداری از دکتر مصدق دست به اغتشاشات می زدند، در روز 28 مرداد هیچ عملی بر ضد کودتای آمریکائیان انجام ندادند.
در روز 29 مرداد دکتر مصدق و یارانش خود را به حکومت کودتا به رهبری ژنرال زاهدی تسلیم کردند.
در دادگاهی نظامی، دکتر مصدق با برملا کردن اسرار کودتای 25 و 28 مرداد چهره کودتاچیان را نزد جهانیان رسوا ساخت. در پایان دادگاه وی را به 3 سال زندان محکوم کردند و پس از گذراندن 3 سال زندان، دکتر مصدق به ملک خود در احمد آباد تبعید گشت و تا آخر عمر تحت نظارت شدید بود.
در سال 1342 همسر دکتر مصدق، خانم ضیاالسلطنه، در سن 84 سالگی درگذشت و دکتر مصدق را بیش از پیش در غم فرو برد. حاصل ازدواج وی و دکتر مصدق 2 پسر و 3 دختر بود.
در 14 اسفند ماه 1345 دکتر محمد مصدق بدلیل بیماری سرطان، در سن 84 سالگی دار فانی را وداع گفت. پیکر مطهر وی در یکی از اتاقهای خانه اش در احمد آباد به خاک سپرده شد.
یادش گرامی

الماس کولینان - بزرگترین الماس خالص جهان



الماس کولینان (Cullinan Diamond)، بزرگترین الماس خالص (خام) جهان است که تا کنون پیدا شده به وزن 310675 قیراط معادل 35/621 گرم است.


الماس کولینان (Cullinan Diamond)، بزرگترین الماس خالص (خام) جهان است که تا کنون پیدا شده به وزن 310675 قیراط معادل 35/621 گرم است.
بزرگترین جواهری که از آن تولید شده به نام کولینان 1 (Cullinan I) یا ستاره بزرگ افریقا (Great Star of Africa) به وزن 4/530 قیراط معادل 1/106 گرم، بزرگترین الماس تراشیده شده تا سال 1985 در جهان بود. کشف الماس طلایی جابلی به وزن 67/545 قیراط معادل 13/109 گرم، که آن هم از معدن پرمیر (Premier) استخراج شده است.
الماس کولینان- بزرگترین الماس خالص جهان
کالینان 1 (Cullinan I)، در حال حاضر در راس یک تاج قرار گرفته است.
دومین الماس از نظر بزرگی کولینان 2 (Cullinan II) یا ستاره کوچکتر افریقا (Lesser Star of Africa) می باشد. وزن این سنگ 4/317 قیراط معادل 5/63 گرم می باشد، که چهارمین الماس بزرگ تراشیده شده در جهان می باشد.
این دو الماس، هر دو در جواهرات سلطنتی انگلستان بر روی تاج سلطنتی انگلستان قرار دارد.
الماس کولینان- بزرگترین الماس خالص جهان

تاریخچه الماس کولینان (Cullinan Diamond):
الماس کولینان توسط توماس اوان پاول، پیدا شده و پس از استخراج آن را به فردریک ولز ، مدیر خارجی شرکت حفاری معدن الماس پرمیر در منطقه کولینان در تاریخ 26 ژانویه سال 1905 تحویل داد. این الماس، به نام صاحب معدن سر توماس کولینان (Sir Thomas Cullinan) نامیده شده است.
سر ویلیام کروکز (William Crookes)، قبل از اینکه الماس قطعه قطعه شود، از آنها یک بررسی کامل به عمل آورد و خلوص قابل ملاحظه ای را به جز یک لکه ساه در وسط آن متذکر شد.
الماس کولینان- بزرگترین الماس خالص جهان
رنگهای اطراف نقطه سیاه خیلی زنده بودند و زمانی که با دقت آن را می چرخاندند، رنگها عوض می شدند. بر طبق نظر کروکز این ویژگی به نیروی فشار داخلی که بین الماسها مشترک است، اشاره می کند. سنگ خریداری شد و (به وسیله دولت افریقای جنوبی)، به شاه ادوارد هفتم (King Edward VII)، در روز تولدش هدیه شد. الماس به وسیله برادران آسچرز (Asscher Brothers)، ساکن آمستردام به سه تکه بزرگ تقسیم شد و متعاقباً به 9 تکه سنگ جواهر بزرگ و مقداری قطعه کوچکتر تبدیل شد.
آن زمان تکنولوژی آنقدر پیشرفت نکرده بود تا کیفیت تراش را مطابق استانداردهای حاضر تامین کند و بریده های الماس مذکور، سختی و ضریب شکستش بالا بود. برای آنکه آسچرز بتواند الماس را با یک ضربه تقسیم کند، شکافی به عمق نیم اینچ در آن ایجاد کرد و سپس به وسیله یک چاقو که اختصاصاً برای همین کار طراحی شده بود، شکسته شد.
الماس به دو قسمت تقسیم شد، در حالیکه نقطه در نظر گرفته شده، برای هر دو تکه نامناسب بود.
روایتهایی در ارتباط با الماس کولینان (Cullinan diamond):
در سال 1905، انتقال الماس از افریقای جنوبی به انگلستان با یک مشکل امنیتی روبه رو بود. کارآگاهانی که از لندن بر روی یک کشتی بخار که شایع شده بود سنگ به وسیله آن حمل شده، قرار گرفتند اما این یک تاکتیک انحرافی بود. سنگ روی کشتی یک سنگ بدل بود که به منظور جلب توجه کسانی که علاقه مند به دزدیدن آن بودند، آنجا گذاشته شده بود.
و اینطور که ثبت شده، الماس واقعی در یک جعبه به وسیله پست با هواپیما فرستاده شد. روایت است که وقتی الماس برش داده شده، با همان اولین حرکت چاقو شکسته شد.
الماس کولینان- بزرگترین الماس خالص جهان


این داستان بر اساس روایت جوزف آسچرز (Joseph Asscher) ، بزرگترین تراشکار آن روزها بوده است که توسط متیو هارت در کتابی که در مورد الماس نوشته، به نام سفر به قلب جذابیت، آورده شده است. با این مضمون که وقتی او حاضر شد تا بزرگترین الماس شناخته شده در آن زمان (الماس کولینان) که 106/3 قیراط (معادل 621 گرم) را برش دهد، یک دکتر و پرستار نیز در کنار وی بودند. هنگامی که او بالاخره الماس را به دو قطعه تقسیم کرد، از دنیا رفت. گفتنی است که قصه مرگ آسچرز، یک افسانه است.
تاریخ نگار الماس به نام لرد لن بالفور (Lord Ian Balfour)، در این مورد نوشته است که آسچرز، تراشکاری ماهر و زبردست بده و این کار برای وی همانند باز کردن در یک قوطی بوده است.
پیرامون نیمه دوم الماس کولینان، شایعاتی نیز می باشد. طبق گفته ویلیام کروکز (Sir William Crookes)، الماس اصلی که تراش داده شده بود، خودش به احتمال زیاد، به اندازه کمتر از نصف یک کریستال 8 پر شکسته شده است و تکه های دیگر هنوز منتظر هستند تا توسط چند معدن دار خوشبخت کشف شوند. بنابراین کروکز قاطعانه اعلام کرد که کریستال اصلی به صورت طبیعی تکه شده نه به دست انسان.
افراد دیگری نیز این دیدگاه را دارند که قبل از اینکه فردریک الماس را به سر توماس کولینان بفروشد، یک تکه از آنرا به وزن 5/1 قیراط (معادل 300 گرم) تا 2000 قیراط (معادل 400 گرم)، جدا کرده بوده است.

آنچه درباره شرف الشمس نمی‌دانید



۱۹ فروردین ماه در تقویم جواهری‌ها به عقیق‌های زرد و تراش خورده‌ای اختصاص دارد که روی پایه‌های طلا و نقره سوار می‌شوند تا انگشتر و گردنبند شوند و در دست و گردن کسانی بنشینند که سلامت و امنیتشان را از حزر شرف الشمس می‌خواهند.
اگر در روزهای گذشته سری به راسته انگشتر فروش‌های بازار تجریش و بازار طلافروشان تهران زده باشید، حتما آگهی‌های سنگ نویسی را دیده‌اید که از یکی دو هفته قبل، به وی‌ترین مغازه‌ها چسبیده و از خواص سنگ شرف الشمس گفته‌اند. ۱۹ فروردین ماه در تقویم جواهری‌ها به عقیق‌های زرد و تراش خورده‌ای اختصاص دارد که روی پایه‌های طلا و نقره سوار می‌شوند تا انگش‌تر و گردنبند شوند و در دست و گردن کسانی بنشینند که سلامت و امنیتشان را از حزر شرف الشمس می‌خواهند.

کار و بار سنگ تراشان در این روز آنقدر پر رونق است که سفارش دهندگان گاهی از یکی دو ماه قبل نام نویسی می‌کنند و در نوبت می‌مانند. سفارش گیرندگان اینترنتی هم پا به پای جواهری‌ها، آگهی حکاکی این سنگ را روی سایت‌هایشان قرار می‌دهند و برای فروش عقیق‌هایشان تبلیغ می‌کنند.

حرز اختصاصی

حرز شرف الشمس باید روی عقیق زرد رنگ نوشته شود و اگر این سنگ در دسترس نبود، روی یک تکه کاغذ به رنگ زرد. در این حرز ۵ اسم اعظم خداوند به شیوه مخصوصی نوشته می‌شود که حکاکی آن کار هر کسی نیست. می‌گویند نویسنده این اسامی باید فرد آگاه و پاکی باشد و بتواند قوانین نوشتن این حرز را رعایت کند. در نوشتن شرف الشمس، هیچ خطی نباید دوبار کشیده شود، سوراخ‌های ستاره و میم و‌ها و واو نباید بسته باشد، خطوط ابتدا و انتهای ستاره نباید یگدیگر را قطع کنند، اندازه الف‌ها یکسان باشد، واو آخر روی تمام نقش کشیده شود و اگر متن، روی کاغذ نوشته می‌شود، به جای جوهر از گلاب و زعفران استفاده شود.

معمولا روی سنگ شرف الشمس کلمات الله، جمیل، رحمان، مومن و نور با خطوط مخصوصی که برای این کار تعریف شده حکاکی می‌شود. البته گاهی حکاکان شرف الشمس به جای نوشته، از نقوشی استفاده می‌کنند که معرف همین کلمات هستند ودر واقع حروفی هستند که از تورات، ‌ انجیل و قرآن گرفته شده‌اند. گاهی هم به جای این نقش‌ها و کلمات پنج حرف اول آن‌ها یعنی الف، جیم، ر، میم و نون نوشته می‌شود.

اما به جز این‌ها، شرف الشمس چند شرط دیگر هم دارد. اینکه در ساعات مشخصی از روز نوزدهم برج حمل نوشته شود و به نام کسی باشد که قرار است از آن دائما استفاده کند. به همین دلیل است که بین شرف الشمس‌هایی که در بازار فروخته می‌شوند نمونه غیر اصل زیاد است. چون اطلاعی از زمان حکاکی آن‌ها، جنس سنگ و نویسنده خطوط آن در دست نیست و مهم‌تر از همه، سنگ به نام استفاده کننده آن حکاکی نشده است. سنگ‌های شرف الشمس در صورت نیاز، در سال‌های بعد درست در روز ۱۹فروردین ماه بازنویسی می‌شوند اما خیلی‌ها معتقدند اگر سنگ به درستی حکاکی شده باشد نیازی به بازنویسی ندارد.

خواص شرف الشمس

بر اساس آنچه در کتب قدیمی مثل «السحاب اللئالی» تالیف سید عبدالله بوشهری آمده، شرف الشمس از علوم غریبه است و در دفع فقر و بیماری‌ها و حفظ صاحب آن از گزند جانوران و ایمنی از بلایا و کسب عزت و بزرگی تاثیر دارد.

اما به جز این، سنگ عقیق هم خواصی دارد که در روایت دینی همراه داشتن آن توصیه شده است. این سنگ باعث ایمنی در سفر، افزایش روزی، خیر و نیکی، آسانی و استجابت دعا است و شر و بدی را از فرد دور می‌کند. از امام موسی کاظم (ع) هم در حدیثی نقل شده است که انگش‌تر زرد در دست کنید که موجب آسانی است و در آن هیچ دشواری نباشد.

پیامبر اکرم (ص) هم می‌فرمایند: «هر کس یکی ازعقیق‌های سرخ و زرد وسفید را در دست داشته باشد جز خیر و نیکی و فراخی روزی و سلامتی ازجمیع بلا‌ها نمی‌بیند و از شر پادشاه ظالم و از هر چه آدمی از آن می‌ترسد و حذر می‌کند امان می‌یابد.»

گالیله



گالیلئو گالیله در سال 1564 در پیزا واقع در ایتالیا متولد شد. وی تا 19 سالگی تمام مطالعات خود را در ادبیات متمرکز نموده بود تا اینکه روزی در یکی از مراسم مذهبی کلیسا مشاهده چهل چراغی که در بالای سرش نوسان می کرد توجه او را جلب کرد. او هنگام مشاهده توجه کرد که هرچند دامنه نوسان هر بار کوتاهتر می شود لیکن زمان نوسان همواره ثابت باقی می ماند اغلب انسانها شاید در این مشاهده چیز خاصی را نمی یافتند ولی گالیله از روح کنجکاو و پژوهشگر دانشمندان برخوردار بود او از آن لحظه شروع به اجرای یک رشته آزمایشهای عملی کرد به این ترتیب که وزنه هایی را به یک ریسمان بست و از محلی آویزان نمود و آنها را به این سو و آن سو به نوسان در آورد. در آن دوران هنوز ساعتهای دقیق با عقربه ثانیه شمار نبود و بنابراین گالیله برای اندازه گیری زمان حرکات وزنه های آویزان و در حال نوسان از ضربات نبض خود سود می جست. او دریافت که مشاهداتش در کلیسای جامع پیزا صحت دارد. اگرچه دامنه نوسان هر بار کوتاهتر می شد اما هر نوسان زمان مشابه نوسانهای قبلی را در بر می گرفت به این ترتیب گالیله قانون آونگ را کشف کرده بود. قانون آونگ گالیله امروزه همچنان در امور گوناگون به کار می رود مثلاً برای اندازه گیری حرکات ستارگان و یا مهار روند کار ساعتها از این قانون استفاده می کنند. آزمایشهای او درباره آونگ آغاز فیزیک دینامیک جدید بود واکنشی که قوانین حرکت و نیروهایی را که باعث حرکت می شوند در بر می گیرد. گالیله در سال 1588 در دانشگاه پیزا مدرک دکتری (استادی) گرفت و در همانجا برای تدریس ریاضیات باقی ماند. او در 25 سالگی دومین کشف بزرگ علمی خود را به انجام رسانید، کشفی که باعث از بین رفتن یک نظریه به جا مانده دوهزار ساله شد و دشمنان زیادی برایش آفرید. در دوران گالیله بخش بسیاری از علوم براساس فرضیه های فیلسوف بزرگ یونانی- ارسطو که در قرن چهارم پیش از میلاد می زیست بنا شده بود اثر او به عنوان مرجع و سرچشمه تمامی علوم به شمار می آمد. هر کس که به یکی از قانونها و قواعد ارسطو شک می کرد انسان کامل و عاقلی به شمار نمی آمد. یکی از قواعدی که ارسطو بیان کرده بود این ادعا بود که اجسام سنگین تندتر از اجسام سبک سقوط می کنند. گالیله ادعا می کرد که این قاعده اشتباه است به طوریکه می گویند او برای اثبات این خطا از استادان هم دانشگاهی خود دعوت به عمل آورد تا به همراه او به بالاترین طبقه برج مایل پیزا بروند. گالیله دو گلوله توپ یکی به وزن 5 کیلو و دیگری به وزن نیم کیلو با خود برداشت و از فراز برج پیزا هر دو گلوله را به طور همزمان به پایین رها کرد، در کمال شگفتی تمام حاضران در صحنه مشاهده کردند که هر دو گلوله به طور همزمان به زمین رسیدند. گالیله به این ترتیب که قانون فیزیکی مهم را کشف کرد (سقوط اجسام به وزن آنها بستگی ندارد.) در همین موقع که گالیله مشغول مطالعه بود ناگهان شایع شد که در سوئیس عدسی ها را با هم ترکیب کرده اند و توانسته اند اجسام را از مسافات دور مشاهده نمایند. از این موضوع اطلاع صحیحی در دست نیست ولی اینطور مشهور است که «زاخاری یانسن» که در میدان میدلبورک عینک ساز بود اولین دوربین نزدیک کننده اشیاء را بین سالهای 1590 و 1609 ساخته بود ولی عینک ساز دیگری به نام «هانس یپرشی» اختراع او را با تردستی از او می رباید و در اکتبر 1608 امتیاز آن را به نام خود ثبت می نماید. گالیله هم در این موقع موفق به ساختن دوربین مشابهی گردید ولی این دستگاه قدرت زیادی نداشت اما مطلب مهم این بود که اصل اختراع کشف شده بود و ساختن دوربین قوی تر فقط کار فنی بود. این دوربین به رئیس حکومت ونیز تقدیم شد و در کنار ناقوس «سن مارک» گذاشته شد. سناتورها و تجار ثروتمند در پشت دوربین قرار گرفتند و همگی دچار حیرت و تعجب شدند چون آنها خروج مؤمنین را ازکلیسای مجاور و کشتیهایی را که در دورترین نقاط افق در حرکت بودند مشاهده نمودند ولی گالیله فوراً دوربین را به طرف آسمان متوجه ساخت مشاهده مناظری که تا آن زمان هیچ چشمی قادر به تماشای آن نبود شور و شعفی فراوان در گالیله به وجود آورد. گالیله مشاهده نمود که ماه برخلاف گفته ارسطو که آن را کره ای صاف و صیقلی می دانست پوشیده از کوه ها و دره هایی است که نور خورشید برجستگی های آنها را مشخص تر می سازد به علاوه ملاحظه نمود که چهار قمر کوچک به دور سیاره مشتری در حرکت هستند و بالاخره لکه های خورشید را به چشم دید. دانشمند بزرگ در سال 1610 تمام این نتایج را در جزوه ای به نام قاصد آسمان انتشار داد که موجب تحسین و تمجید بسیار گشت ولی انتشار کتاب قاصد آسمان فقط تحسین و تمجید همراه نداشت بلکه جمعی از مردم بر او اعتراض کردند و از او می پرسیدند که چرا تعداد سیارات را هفت نمی داند و حال آنکه تعداد فلزات هفت است و شمعدان معبد هفت شاخه دارد و در کله آدمی هفت سوراخ موجود است، گالیله در جواب تمام این سؤالات فقط گفت با چشم خود در دوربین نگاه کنید تا از شما رفع اشتباه شود.
مشاهدات و پژوهشهای گالیله او را به این وادی رهنمون شدند که فرضیه های علمی را که براساس آنها زمین در مرکزیت عالم قرار داشت و خورشید و ستارگان به دور آن می گشتند مردود می شمرد. نزدیک به نیم قرن پیش از آن کوپرنیک اثر بزرگ خود را -که طی آن ثابت کرد خورشید در مرکز دستگاه ستاره ای ما نیست و زمین و سیاره ها به دور آن می گردند- در معرض اذهان عموم قرار داده بود. این فرضیه کوپرنیک مورد لعن و نفرین کلیسا قرار گرفته بود و زمانی که گالیله آشکارا اعلام داشت که این فرضیه صحت دارد و او با آن موافق است، نظریه کوپرنیک به دست فراموشی سپرده شده بود اعلامیه گالیله اعتراضات شدیدی را برانگیخت. روحانیون عالی مقام کلیسای کاتولیک دوباره خشمگینانه فرضیه کوپرنیک را به شدت محکوم کرده و آن را مطرود شمردند. گالیله با شخصیتهای بزرگی مانند کاردینال «بلاربن» و کاردینال «باربرینی» سابقه دوستی داشت که از او حمایت می کردند ولی این شخصیتهای بزرگ نتوانستند مانع آن شوند که واتیکان در سال 1616 اصول و عقاید کوپرنیک را محکوم کند.
گالیله نمی توانست مخالفین خود را به وسیله تجربه و مشاهده محکوم کند زیرا هیچگونه استدلال غیرمذهبی برای ایشان کافی نبود و روحانیون برای هر چیز غیر از کتاب مقدس را مطابق میل خود تغییر دهد. چون این کار ممکن نبود طبعاً می بایست گالیله محکوم شود و حتی اگر خود پاپ هم از صمیم قلب معتقد به عقاید کوپرنیک بود محاکمه گالیله و محکومیت او اجتناب ناپذیر بود. در سال 1632 که دوست او کاردینال «باربرینی» به نام اوربن هفتم پاپ شده بود از موقعیت استفاده کرد و ضربت بزرگی را وارد نمود. وی کتابی به زبان ایتالیایی منتشر کرد که در آن سه نفر مشغول گفتگو هستند یکی از آنها از بطلمیوس و دو نفر دیگر از کوپرنیک دفاع می کنند. با انتشار این کتاب خشم و غضب روحانیون چند صد برابر گشت و بدتر از همه اینکه برای پاپ این سوء تفاهم ایجاد شد که شخص ابله و احمقی که در مکالمات از بطلمیوس دفاع می کند خود اوست. گالیله را به رم احضار کردند و او را در منزل یکی از اعضای عالی رتبه دیوان تفتیش عقاید جای دادند. در همین اوقات دختر پدر مقدس مشغول تهیه ادعا نامه او بود و در روز 20 ماه ژوئن 1633 محکوم را به آنجا احضار کردند و در 22 ژوئن وادارش نمودند که توبه نامه زیر را امضاء کند.
من گالیله در هفتادمین سال زندگی در مقابل شما به زانو درآمده ام و در حالیکه کتاب مقدس را پیش چشم دارم و با دستهای خود لمس می کنم توبه می کنم و ادعای خالی از حقیقت حرکت زمین را انکار می کنم و آن را منفور و مطرود می نمایم.
گالیله بعد از محاکمه در منزل دوستش پیکولومینی اسقف شهر سین محبوس شد ولی بعد از مدتی به او اجازه داده شد تا در خانه ییلاقی خود واقع در آرستری اقامت کند.
گالیله تا دم مرگ بر اعتقاد خویش پا برجا ماند. او به طور پنهانی به آزمایشهای تجربی خود ادامه داد و پیش از آنکه در سال 1642 در آرستری در حومه فلورانس دار فانی را وداع گوید دو کتاب ارزشمند دیگر را نیز به رشته تحریر در آورد. آثار او نخست در سال 1835 از سوی کلیسای کاتولیک از لیست سیاه، (لیست کتابهای ممنوعه) خارج شد و اجازه انتشار یافت. امروزه ما به گالیله به عنوان یک پژوهشگر سخت کوش که بشریت بسیار به او مدیون است احترام می گذاریم. او به جهان نشان داد که یک دانشمند باید این آزادی را داشته باشد که نظریه هایی را که اشتباه هستند نقد کند و نظریه های جدیدی را بنیان گذارد. او همچنین نشان داد که یک دانشمند نباید خود را گرفتار دستورها و یا روایات دینی تحریف شده کند.

دکتر علی شریعتی



دکتر علی شریعتی در سال 1312 در روستای مزینان از حوالی شهرستان سبزوار متولد شد.

اجداد او همه از عالمان دین بوده اند…. پدر پدر بزرگ علی، ملاقربانعلی، معروف به آخوند حکیم،

مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده

حکیم اسرار (حاج ملاهادی سبزواری) محسوب می شد. پدرش استاد محمد تقی شریعتی (

موسس کانون حقایق اسلامی که هدف آن «تجدید حیات اسلام و مسلمین» بود) و

مادرش زهرا امینی زنی روستایی متواضع و حساس بود.

علی حساسیتهای لطیف انسانی و اقتدار روحی و صلاحیت

عقیده اش را از مادرش به ودیعه گرفته بود. علی به سال 1319 در سن هفت سالگی در

دبستان ابن یمین، ثبت نام می کند، اما به دلیل بحرانی شدن اوضاع کشور ـ تبعید رضا شاه و اشغال کشور

توسط متفقین ـ خانواده اش را به ده می فرستد و پس از برقراری آرامش نسبی در مشهد علی و

خانواده اش به مشهد باز می گردند. پس از اتمام تحصیلات مقدماتی در 16 سالگی سیکل اول دبیرستان

(کلاس نهم نظام قدیم) را به پایان رساند و وارد دانشسرای مقدماتی شد. در سال 31، اولین بازداشت

علی که در واقع نخستین رویارویی مستقیم وی با حکومت و طرفداری همه جانبه او از حکومت

ملی بود، واقع شد. در همین زمان یعنی 1331 وی که در سال آخر دانشسرا بود به پیشنهاد پدرش

شروع به ترجمه کتاب ابوذر (نوشته عبدالحمید جوده السحار) می کند. در اواسط سال 1331

تحصیلات علی در دانشسرا تمام شد و پس از مدتی شروع به تدریس در مدرسه کاتب پور احمدآباد کرد. و

همزمان به فعالیتهای سیاسیش ادامه داد. کتاب «مکتب واسطه» نیز در همین دوره نوشته

شده است. در سال 1334 پس از تاسیس دانشکده علوم و ادبیات انسانی مشهد وارد آن دانشکده شد. در دانشکده

مسئول انجمن ادبی دانشجویان بود در همین سالهاست که آثاری از اخوان ثالث مانند

کتاب ارغنون (1330) و کتاب زمستان (1335) و آخر شاهنامه (1328) به چاپ رسید و

او را سخت تحت تاثیر قرار داد. در این زمان فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی شریعتی در نهضت (جمعیتی که

پس از کودتای 28 مرداد توسط جمعی از ملیون خراسان ایجاد شده که علی شریعتی یکی از اعضا آن جمعیت بود).

آشنایی او با خانم پوران شریعت رضوی در دانشکده ادبیات منجر به ازدواج آن دو

در سال 1337 می گردد. و پس از چند ماه زندگی مشترک به علت موافقت با بورسیه تحصیلی او در اوایل خرداد

ماه 1338 برای ادامه تحصیل راهی فرانسه می شود. در طول دوران نحصیل در

اروپا علاوه بر نهضت آزادیبخش الجزایر با دیگر نهضتهای ملی افریقا و آسیا، آشنایی پیدا کرد

و به دنبال افشای شهادت پاتریس لومومبا در 1961 تظاهرات وسیعی از سوی سیاهپوستان در مقابل

سفارت بلژیک در پاریس سازمان یافته بود که منجر به حمله پلیس و دستگیری عده زیادی از جمله

دکتر علی شریعتی شد. دولت فرانسه که با بررسی وضع سیاسی او، تصمیم به اخراج وی گرفت اما

با حمایت قاضی سوسیالیست دادگاه، مجبور می شود اجرای حکم را

معوق گذارد. وی در سال 1963 با درجه دکتری یونیورسیته

فارغ التحصیل شد و پس از مدتی او به همراه خانواده و سه فرزندش

به ایران بازگشت و در مرز بازرگان توسط مأموران ساواک دستگیر شد.

پس از بازگشت از اروپا

پس از پنج سال تحصیل و آموختن و فعالیت سیاسی، در اروپا، بازگشت به فضای راکد و بسته جامعه ایران

و آن هم تدریس در دبیرستان بسیار رنج آور بود، سال بعد (وی) پس ازقبولی در امتحان

به عنوان کارشناس کتب درسی به تهران منتقل می شود و با آقایان برقعی و باهنر و دکتر بهشتی که از

مسئولین بررسی کتب دینی بودند، همکاری می کند. ترجمه کتاب «سلمان پاک» اثر پروفسور

لوئی ماسینیون حاصل تلاش او در این دوره است. از سال 1345 او به استادیار رشته تاریخ در

دانشکده مشهد استخدام می شود. موضوعات اساسی تدرس او را می توان به چند بخش تقسیم کرد:

تاریخ ایران، تاریخ و تمدن اسلامی و تاریخ تمدنهای غیر اسلامی. از همان آغاز روش تدریس، برخوردش با

مقررات متداول در دانشکده و رفتارش با دانشجویان، او را از دیگر استادان متمایز می

کرد. چاپ کتاب اسلام شناسی و موفقیت درسهای دکتر علی شریعتی در دانشکده مشهد

و ایراد سخنرانیهای او در حسینیه ارشاد در تهران

موجب شد که دانشکده های دیگر ایران از او تقاضای

سخنرانی کنند این سخنرانیها از نیمه دوم سال 1347 آغاز شد. مجموعه این فعالیتها مسئولین دانشگاه را بر آن داشت

که ارتباط او با دانشجویان را قطع کنند و به کلاسهای وی که در واقع به جلسات

سیاسی ـ فرهنگی بیشتر شباهت داشت، خاتمه دهند. در پی این کشمکشها و دستور شفاهی ساواک به دانشگاه مشهد

کلاسهای درس او، از مهرماه 1350، رسماً تعطیل شد. از اواخر آبان ماه 51

بخاطر سخنرانی های ضد رژیم، زندگی مخفی وی آغاز شد

و پس از چند ماه زندگی مخفی درمهرماه سال 1352 خود را به ساواک

معرفی کرد که تا 18 ماه او را در سلول انفرادی زندانی کردند؛ که

نهایتاً در اواخر اسفند ماه سال 53 او از زندان آزاد می شود و بدین ترتیب مهمترین فصل

زندگی اجتماعی و سیاسی وی خاتمه می یابد. در این دوران که مجبور به خانه نشینی بود؛ فرصت یافت تا به

فرزندانش توجه بیشتری کند. در سال 55، با فرستادن پسرش (احسان) به خارج از کشور فرصت یافت

تا مقدمات برنامه هجرت خود را فراهم کند. دکتر شریعتی نهایتا در روز 26 اردیبهشت سال

1356 از ایران، به مقصد بلژیک هجرت کرد و پس از اقامتی سه روزه در بروکسل عازم انگلستان

شد و در منزل یکی از بستگان نزدیک همسر خود اقامت گزید و پس از گذشت یک ماه در 29

خرداد همان سال به نحو مشکوک درگذشت و با مشورت استاد محمد تقی شریعتی و کمک دوستان و یاران او

از جمله شهید دکتر چمران و امام موسی صدر در جوار حرم مطهر حضرت زینب (س)

در سوریه به خاک سپرده شد