دین اسلام



دین اسلام دینی است جهانی و همیشگی و یک سلسله امور اعتقادی و مقررات اخلاقی و عملی است که به کار بستن آنها سعادت و نیکبختی انسان را در دنیا و آخرت تأمین می‌کند. مقررات دین اسلام که از جانب آفریدگار جهان فرستاده شده طوری است که هر فردی از افراد بشر و هر جامعه‌ای از جامعه‌های انسانی که آنها را به کار بندد، بهترین شرایط زندگی و مترقی‌ترین کمال انسانی برایش فراهم خواهد شد. دین اسلام آثار نیکوی خود را به طور مساوی به همه کس و هر جامعه‌ای می‌بخشد و بزرگ و کوچک، دانا و نادان، مرد و زن، سفید پوست و سیاه پوست، شرقی و غربی بدون تفاوت می‌توانند از فواید و مزایای این آیین پاک برخوردار شوند و نیازمندی‌های خود را به نحو احسن و اکمل رفع نمایند، زیرا دین اسلام معارف و مقررات خود را روی پایة آفرینش گذاشته و نیازمندی‌های انسان را منظور داشته به رفع آنها می‌پردازد و فطرت و ساختمان انسان نیز در همه افراد مختلف و نژادهای متفاوت و زمان‌ها یکسان است، زیرا بدیهی است که جامعة انسانی از خاور گرفته تا باختر یک خانوادة نوعی است، یعنی همه از نوع انسان‌اند و بزرگ و کوچک، مرد و زن، دانا و نادان، سفید پوست و سیاه پوست آن اعضاء و افراد این خانواده هستند و در اصول و ارکان ساختمان انسانی شریکند و نیازمندی‌های افراد مختلف و نژادهای متفاوت، مشابه است و آیندگان بشر نیز فرزندان و زادگان همین خانواده‌اند و قطعاً وارث حوائج و نیازمندی‌های اینان می‌باشند.[3]
همانطور که پرسشگر محترم می‌داند معارف دین اسلام به طور کلی به سه بخش تقسیم می‌گردد:
الف. اصول دین: اصول اساسی و اعتقادی اسلام.
ب. اخلاق.
ج. فروع فقهی و احکام.
گرچه هر یکی از این امور نیازمند تحلیل مبسوط است، امّا در اینجا به طور خلاصه در چند تحت عنوان مطالبی در تشریح آنها ارائه می‌شود:
الف. اصول اساسی و اعتقادی اسلام
اصول دین یعنی ریشه‌ و پایه‌های اصلی آن به چند اصل استوار است:
1. توحید، یعنی اعتقاد به یگانگی خدای جهان. قرآن کریم که کتاب آسمانی دین اسلام است از راه‌های گوناگون درباره اثبات توحید و تشریع معارف توحید برای بشر سخن گفته است. از آن میان فرمود: «در آفرینش آسمان‌ها و زمین از برای اهل ایمان آیه‌ها و نشانه‌هائی است که آنان را به سوی توحید رهبری می‌نماید، و در آفرینش خودتان و این همه جنبندگان که در زمین پراکنده می‌باشند علائم و آثاری است که اهل یقین و دانش را به یگانگی خداوند می‌رساند».[4]
خلاصه پیام این آیه مبارکه آن است که در اختلافاتی که شب و روز پیدا می‌کند و در نتیجه گاهی با هم برابر، گاهی از همدیگر درازتر و کوتاه‌تر و گرم‌تر و سردتر می‌‌شوند و هم چنین در بارانی که خدای متعال از آسمان نازل می‌کند و به واسطه آن زمین مرده را زنده می‌سازد، و همچنین در متوجه ساختن و گردانیدن بادها از سوئی به سوی دیگر، دلایل و شواهد زیادی است که صاحبان عقل و فهم را به دین حق و پذیرش توحید فرا می‌خواند.
در نتیجه مشاهدة اجزاء به هم پیوسته این جهان پهناور و گردش عمومی حیرت‌انگیز آن و نظام‌های جزئی خیره کننده و مرتبط به هم که در هر گوشه و کنار آن در جریان است برای هر انسانی خردمند روشن می‌سازد که جهان هستی و هر چه در آن است در وجود و بقاء خود از یک وجود و مقام فناناپذیری سرچشمه می‌گیرد که با قدرتی بی‌کران و علم بی‌پایان خود جهان را آفریده است.[5]
2. عدل، ‌اصل دوم از اصول دین اسلام عدل است. بی‌عدالتی و ظلم ریشه در نیازمندی افراد ظالم و غیرعادل دارد و نوعاً برای رفع نیاز خود دست به بی‌عدالتی می‌زند. امّا از آن جا که هیچ گونه نیازمندی به ساحت مقدس آفریدگار جهان راه ندارد و هر حکمی که از مصدر جلال صادر می‌شود، اگر حکمی تکوینی است برای تأمین مصالح عامه است که در محیط آفرینش باید مراعات شود و اگر حکم تشریعی است برای سعادت و نیکبختی بندگان است. و منافع به خودشان بر می‌گردد. قرآن کریم می‌فرماید: «ان الله لایظلم مثقال ذرة»[6]، یعنی خدای متعال به اندازة سنگینی یک ذره ظلم نمی‌کند. و نیز فرمود: «و ما الله یرید ظلماً للعباد»؛[7] خدای متعال نمی‌خواهد به بندگان خود ظلم کند.
3. نبوت، اصل سوم نبوت است. گرچه که انسان خیر و شر و نفع و ضرر خود را اجمالاً از راه عقل درک می‌کند، ولی همان عقل غالباً خود را باخته و از خواهش‌های نفسانی پیروی می‌نماید و گاهی نیز راه خطا می‌رود. بنابراین قطعی است که هدایت خدائی باید از راه دیگری علاوه بر راه عقل انجام گیرد و آن راه کاملا از خطا و لغزش مصون است و این راه همان راه نبوت است که خدای متعال دستورهای سعادت‌بخش خود را از راه وحی به یکی از بندگان خود بفهماند و به وی مأموریت دهد که آنها را به مردم برساند و آنان از راه امید و بیم و تشویق و تهدید به متابعت آن دستورات وادار نماید.[8]
4. امامت، اصل چهارم امامت است، مراد از امامت پیشوائی دین است در دنیای مردم است و شخص پیشوا امام نامیده می‌شود، شیعه معتقد است که پس از درگذشت پیامبر از جانب خدای متعال امامی برای مردم تعیین شود که حافظ و نگهبان معارف و احکام دین باشد و مردم را به راه حق هدایت کند. پس در هر حال وجود امام لازم است تا معارف و قوانین حقیقی دین خدا پیش او محفوظ بماند و هر وقت مردم استعداد پیدا کردند بتوانند از راهنمای وی استفاده نمایند.[9]
5. اصل پنجم معاد است، ایمان به معاد یعنی اعتقاد به اینکه خدای متعال همه را پس از مرگ زنده نموده و به حساب اعمال‌شان رسیدگی فرموده، نیکوکاران را پاداش نیک خواهد داد و بدکاران را به سزای کردار و رفتارشان خواهد رسانید. قرآن کریم در صدها آیه معاد را به مردم تذکر می‌دهد و هرگونه شک و تردید را از آن نفی می‌کند. (برای اطلاع بیشتر دراین باره به منبع ذیل مراجعه شود).[10]
ب. اخلاق
دین اسلام به بشر می‌گوید که در زندگی صفات پسندیده‌ای اختیار کند و خود را با خوی‌های ستوده و نیکو بیارائید، وظیفه‌شناس، خیرخواه، بشر دوست، مهربان، خوش رو و دادگستر باشد و از حق دفاع کنیم و از حدود و حقوق خود تجاوز نکنیم و به مال و عرض و جان مردم تعدی روا نداریم، در طلب دانش و بینش از هیچ گونه فداکاری و از خود گذشتگی کوتاهی ننمائیم و بالاخره عدل و اعتدال (میان روی) را در تمام امور زندگی پیشة خود سازیم. (برای اطلاع بیشتر و موارد اخلاقی اسلام به منبع ذیل مراجعه شود).[11]
ج. عمل: دستورات دینی و احکام فقهی
دین اسلام دستور می‌دهد که در زندگی به کارهائی که خیر و صلاح خود و جامعه ما در آن است، عمل کنیم و از کارهایی که فساد و تباهی به بار می‌آورد دوری کنیم. و نیز می‌گوید به عنوان عبادت و پرستش پروردگار اعمالی مانند نماز، روزه، حج، زکات، امر به معروف و نهی از منکر و نظایر آن را که نشانة بندگی و فرمان‌برداری است به جای آوریم. (برای اطلاع بیشتر در این باره که مطالب فراوان دارد به منبع ذیل مراجعه شود).[12]
منابع دیگر برای مطالعه:
(به خصوص آثار علامه طباطبایی بالاخص آموزش عقاید و دستورات دینی برای شما بسیار مفید است).
1. علامه طباطبایی، خلاصه تعالیم اسلام (به کوشش داود الهامی)، مرکز نشر دار التبلیغ قم.
2. شناخت اسلام (به کوشش آقایان شهید دکتر بهشتی، شهید باهنر، و قلی‌زاده)، نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
3. علامه طباطبایی، شیعه در اسلام، نشر وزارت فرهنگ و هنر.
4. علامه طباطبایی، آموزش عقاید و دستورات دینی، نشر بنیاد جانبازان انقلاب اسلامی تهران.
اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر چه عیب است در مسلمانی ماست
امیرالمؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ :
اندیشیدن همانند دیدن نیست، زیرا گاهی چشمها دروغ مینمایاند، اما آن کس که از عقل نصیحت خواهد به او خیانت نمیکند. (نهجالبلاغه ـ حکمت 281)

عقاید و احکام مذهبی دین یهود



عالم دینی، پزشک و فیلسوف یهودی، موسی بن مَیْمون(1135-1204 م) به آیین یهود لباسی نو پوشاند و سیزده اصل برای آن ترتیب داد، به این شرح:

وجود خدا.
یگانگی او.
مجرد بودن او.
نداشتن زمان.
حکمت او در امور.
عدالت.
قابل تقرب بودن از راه عبادت.
اینها مربوط به خدا بود، اما سایر امور.

اعتقاد به نبوت.
برتر بودن حضرت موسی(ع).
اعتقاد به آسمانی بودن تورات.
عدم جواز نسخ احکام.
آمدن مسیحای موعود.
قیامت و جاودانگی نفس آدمی.


1- خدا در یهودیت: یهودیت (مانند اسلام و مسیحیت) ازآغاز بر توحید استوار شده است و همة انبیای یهود، از حضرت موسی(ع) تا انبیای پرشمار بعدی، باشرک مبارزه کرده اند. بدیهی است که پیروان ادیان توحیدی در مواردی از دین خود غافل می­شوند و به گونه هایی از شرک روی می­آورند. این مسأله هیچ گاه نظر پژوهشگران را نسبت به اصل این ادیان تغییر نداده است. آنان با قطع نظر از لغزشهای پیروان یک دین، از تحقیقات خود دانسته اند که ادیان دو گونه­اند:
الف- ادیانی که مردم را از شرک برحذر می­دارند، مانند ادیان ابراهیمی.
ب- ادیانی که شرک را به مردم تعلیم می­دهند، مانند ادیان شرقی.
نام خاص خدا در دین یهود یَهْوَهْ یعنی باشنده (موجود) است. این نام بسیار احترام دارد و بر زبان آوردن آن حتی از طریق قرائت تورات حرام است. بر اثر این تحریم، کسی تلفظ حقیقی آن را نمی­داند و گاهی ‌در کتابهای علمی مغرب زمین، از باب احتیاط آن را بدون حرکت (YHWH) ثبت می­کنند. اما گروهی از محققان برآنند که تلفظ حقیقی آن یَهْوَهْ است. هنگامی که معبد سلیمان بر پا بود، بالاترین مقام مذهبی یهود حق داشت سالی یک بار در روز عاشورای تقویم یهودی (دهم ماه تِشْری، در اوایل پاییز)، در قدس الاقداسِ آن معبد، نام یَهْوَهْ را بر زبان آورد و دعا کند. هنگام تلاوت تورات نام مزبور به اِدونای به معنای آقای من تبدیل می­شود و حرکات همین کلمه را روی آن می­گذارند، از این رو گاهی آن را یِهُوَهْ ضبط کرده اند.1
یکی دیگر از نامهای خدا اِهْیِه اَشِرْاِهْیِه است به معنای هستم آنچه هستم. این نام در سفر خروج 3:14 و دربرخی ادعیةاسلامی (مانند دعای شب عرفه) آمده است و بر اثر نسخه برداری افراد کم اطلاع ،به آهِیّأ شَراهِیّأ تبدیل گردیده است.

2- ظهور انبیا: یهودیان به نبوت معتقدند و در مورد آن بحثهای کلامی گسترده‌ای دارند.همچنین برای نبوت معنای ویژه­ای قائلند که پیشگویی است و پیامبران بزرگی همچون اِشَعْیا، اِرْمیا، حِزقیال و هوشع به عنوان نبی یعنی پیشگو شهرت دارند.
پیامبران بسیاری در کتاب عهد عتیق مطرح شده اند.2 اشعیا، اِرْمیا و عاموس بابیانات شیوای خود به بنی اسرائیل هشدار می­دادند و آنان را ازعاقبت کارهای زشت وناروایشان بر حذر می داشتند و متذکر می شدند که اسارت ذلت باری در پیش دارند. اما آنان به این گفتارها کمترین توجهی نمی کردند و ازسوی دیگر به قتل وحبس وآزارپیامبران خود کمرمی­بستند. هفده کتاب پایان عهد عتیق که کتابهای نبوت نام دارد، مشتمل بر این پیشگویی­هاست.
از 26 پیامبر مذکور در قرآن کریم 20 تن به اهل کتاب مربوط می شوند: آدم، نوح، ابراهیم، لوط، اسماعیل،اسحاق، یعقوب، یوسف، موسی، هارون، داوود، سلیمان، الیاس، الیسع، عُزَیر(عَزْرا)، ایوب، یونس، زکریا، یحیی و عیسی.
ازآن انبیا 6 تن به اهل کتاب ربطی ندارند: ادریس،(مگربه نام اَخْنوخ در سفر پیدایش5: 24)، شعیب(مگر به نام رَعوئیل درسفر خروج 2: 18 یا به نام یَترون در سفر خروج 3: 1)، ذوالکِفل، هود، صالح و محمد.

حکومت بنی اسرائیل: پس از حضرت موسی(ع)، حضرت یوشع بن نون به امر خدا به رهبری قوم برخاست. وی از رود اردن که از شمال به جنوب فلسطین کشیده شده است، گذشت و بلاد کنعان و حدود آن را فتح کرد. به ادعای عهد عتیق سکنة بومی آن مناطق قتل عام شدند و آن سرزمین به بنی اسرائیل اختصاص یافت. جریان این جنگها در ششمین کتاب عهد عتیق، به نام صحیفة یوشع موجود است. پس از یوشع(ع) مردان بزرگی در بنی اسرائیل به رهبری مردم اشتغال داشتند که داوران بنی اسرائیل نامیده می­شوند. آنان عموماً سمت پیامبری یا پادشاهی نداشتند. تاریخ این رهبران در سفر داوران آمده است. آخرین داور بنی اسرائیل حضرت سموئیل(ع) دو پسر داشت که شایستگی رهبری قوم را نداشتند. از این رو، مردم از آن حضرت درخواست کردند که پادشاهی برای آنان برگزیند. در واقع بنی اسرائیل درآن زمان پادشاهی نداشتند. سموئیل پس از اصرار زیادمردم، از طرف خدا جوانی را به پادشاهی آنان نصب کرد.
نخستین پادشاه بنی اسرائیل حدود 1030 سال قبل از میلاد انتخاب شد و نام این پادشاه در عهد عتیق (کتاب اول سموئیل، باب 9 به بعد) شائول و درقرآن کریم طالوت است (بقره :247).
پس از انتخاب نخستین پادشاه، جنگ مهمی میان بنی اسرائیل و فلسطینیان آن زمان رخ داد و پیروزی نصیب بنی اسرائیل گردید. مهمترین قهرمان این قوم جُلْیات بود که در قرآن کریم جالوت نامیده شده است. وی به دست حضرت داوود (ع) کشته شد و لشکر وی گریخت.
حضرت داوود جانشین حضرت طالوت شد (حدود 1015 سال قبل از میلاد) و حضرت سلیمان به جای پدرش داوود (ع) نشست و مهمترین و با شکوهترین دوران بنی اسرائیل را به وجود آورد. وی معبد بسیار بزرگی در شهر اورشلیم (یعنی شهر سلامت )ساخت که به نام هیکل سلیمانمعروف شد (هیکل درزبان عبری به معنای ساختمان بلند است ). این معبد بعداً یک بار حدود 587ق.م. به دست بُخْتُنْصَّر و با دیگر در سال 70م. به دست شاهزادة رومی، تیتوس (Titus) خراب شد.
پس ‌از رحلت حضرت سلیمان(ع)، فرزندش رِحُبعام زمام امور مملکت بنی اسرائیل را در کف گرفت و چون به ستمکاری پرداخت گروهی ازمردم از فرمان او بیرون رفتند و تنها دو سبط یهودا و بنیامین در سرزمین یهودا( به نام یکی از فرزندان حضرت یعقوب) که بخش نسبتاً کوچکتری بود، برای او باقی ماند. این قسمت که شامل شهر اورشلیم (قدس) نیز می­شد، اهمیت بسیاری داشت و نام «یهودی» از اینجا می آید. ده سبط دیگر، حکومت مستقلی به نام اسرائیل به رهبری فردی به نام یَرُبعام بن ناباط در شمال فلسطین تشکیل دادند. یربعام یکی از استانداران حضرت سلیمان(ع) بود.
تجزیة کشور مبدأ ضعیف و بدبختی آنان بود. پادشاهان یهودا و اسرائیل نیز عموماً گنهکار بودند و مردم را به گناه و بت پرستی دعوت می­کردند.

اسارت بابل: به هر حال پیشگوییهای انبیای بنی اسرائیل تحقق یافت و پس از چندی آشوری­ها که در شمال بابل در عراق و سوریة کنونی حکمرانی داشتند و پایتخت آنان شهر نینوا بود به اسرائیل تاختند و عدة کثیری را به اسیری بردند. چند سال بعد، پادشاه بابل بُخْتُنَصَّر که درعهد عتیق نِبوکَدنِصَّر(یعنی بت «نِبو» تاج را نگهداری می­کند) نامیده می­شود، به اورشلیم حمله کرد و مردم یهودا را کشت و عده ای را به اسارات به بابل برد که تا مدتی طولانی در آنجا بودند. اسیر شدن مردم اسرائیل و یهودا موجب پراکندگی آنان در خاورمیانه و سرزمینهای دیگر شد. این اسارت اهمیت ویژه ای داشت، زیرا گروهی ازمردم اسرائیل نیز که ‌در حملة ‌پیشین توسط آشوریها از اسارت معاف شده بودند، در این یورش همراه با ساکنان یهودا به بابل کوچ داده شدند. این موضوع "جلای بابل" نامیده می­شود.
یهودیان در زمان اسارت، برخی آداب و اخلاق مشرکان را پذیرفتند و کمتر کسی در بین آنان از جلای وطن و اسیری و دشواری پرستش خدا رنج می­برد.
باید توجه داشت که انحصار طلبی و خود بزرگ بینی خوی و خصلت جدا نشدنی قوم کوچک یهود است و سایر اقوام جهان در واکنش به این صفات، با یهودیان از در دشمنی و ستیز درآمده و به تحقیر آنان پرداخته­اند. شاید نخستین ویرانی شهرقدس وگرفتارشدن بنی اسرائیل به دست بابلیان در حدود شش قرن قبل از میلاد نیز به همین علت بوده است. اِرمیای نبی از جانب خدای متعال پیام آورده بود که بنی اسرائیل نباید در برابرآن دشمن مقاومت کنند. ایشان این پیام را به چیزی نگرفتند وآن پیامبر رازندانی کردند.پس از سقوط شهر قدس، اِرمیا آزاد شد (ارمیا 39 : 14).



تجدید معبد: هنگامی که کورش (یعنی خورشید) بنیانگذار سلسلة هخامنشی، بابل را فتح کرد، یهودیان آزاد شدند و اجازة بازگشت به سرزمین خود را یافتند. اما بسیاری از آنان حاضر نبودند بابل را ترک کنند و در بابل و اطراف آن پراکنده شدند. اعلامیة کورش در مورد آزادی یهود حدود سال 538ق.م. صادر شد. کورش با این کار میان یهود محبوبیت زیادی به دست آورد.
گروهی از یهودیان نیز به فلسطین بازگشتند و به بازسازی شهر قدس آغاز کردند. در آن دوران همسایگان آن سرزمین احساس خطر کردند و مانع بر پایی یک حکومت مقتدر یهودی بر خاک فلسطین شدند. پس از آن حکومتهای ناتوانی در مناطق مختلف فلسطین برپا شد و پس از چند قرن آشفتگی، شهر قدس برای بار دوم به دست رومیان ویران شد و این ویرانی، یهودیان را در جهان پراکنده ساخت. از آن پس یهودیان در کشورهای بیگانه زندگی سختی را می­گذارندند و انواع خواری و سرکوفتگی را در جسم و جان خود می چشیدند.

پیدایش کنیسه: پس از بازگشت یهود از بابل، جامعة دینی نظام تازه ای یافت و معابدی ساخته شد که بعداً کنیسه (synagogue) نامیده شد. این معابد مانند سایر معبدها معماری خاصی داشتند و در آنها قربانگاه و اماکن ویژة دیگری وجود داشت. هم اکنون نیز معبد یهودیان کنیسه نامیده می­شود.
قبلة یهود معبد سلیمان (مسجد اقصی) است؛ فقط سامریان قبله را کوه جِرزیم در نزدیکی شهر نابلس می­دانند. آنان روزی سه بار نماز می­خوانند: نماز صبح، نماز عصر و نماز مغرب. درصورتی که دست کم ده مرد در در کنیسه وجود داشته باشد، نماز برگزار می­شود و در این حال یک نفر که معمولاً پیرتر از سایرین است و عبری را خوب می­داند، جلو می­ایستد و قسمتهایی از تورات یا دعاهایی به عبری می خواند و در مواردی رکوع می کنند. معروفترین عبارتی که خوانده می­شود، شِمَعْ (یعنی بشنو) نام دارد که از تورات گرفته شده است:
(4) ای اسرائیل بشنو یهوه خدای ما یهوه واحد است (5) پس یهوه خدای خود را به تمامی جان وتمامی قوت خود محبت نما (تثنیه 6 : 4-5)

تأثیر عقاید مزدَیَسنی و فرهنگ پارسی: یهودیان نیز مانند سایر اقوام تحت تأثیر محیط قرار داشتند و پس از تماس با برخی تمدنهای باستانی، خواسته یا ناخواسته، بسیاری از مفاهیم و اعمال آنها را وام گرفتند، ولی باید توجه داشت که آنان پیوسته و در تمام موارد، مسائل یاد شده را به رنگ اخلاقیات توحیدی خاص خویش در می­آوردند. مثلا داستان طوفان نوح، خواه از بابلیها اقتباس شده باشد یا نه، آن گونه که در سفر پیدایش آمده است، از خدای واحد، مهربان و درستکار سخن می­گوید. این داستان به‌داستان پِر- نَپیشتیم (Per-napishtim) که روی الواح میخی حک شده است و علاوه بر شرک صریح، خدایانی خودخواه، ستیزه جو، احساساتی و حسود را مطرح می کند، چندان شباهتی ندارد. این تمایز در سایر داستانها و قوانین و باورهای که گفته می­شود یهود از اقوام دیگر اقتباس کرده اند، نیز مشهود است.
در تورات تقریباً ذکری از قیامت نیست ( مگر یکی- دو اشارة مبهم، مثلاً تثنیه8 :16). از نظر تورات (لاویان باب26 و تثنیه باب28) دینداری و بی دینی در جلب نعمتهای این جهان و سلب آنها تأثیرمستقیم و قطعی دارند. از سوی دیگر، کتاب تَلْمود از قیامت بسیار سخن گفته است.
یکی از باورهای اصیل یهودیت که به تصور پژوهشگران، از بیگانگان گرفته شده، اعتقاد به رستاخیز مردگان است. این اعتقاد با آرمان مسیحایی گره خورده و چیزی مانند اعتقاد به رجعت را پدید آورده است. ایرانیان باستان می گفتند در زمان آینده، پس از آنکه آهورمزدا بر هماورد خود اَنْگْرومِئنیو پیروز شود و او را نابود کند، مردگان برخواهند خاست، ولی شکل عالی و معنوی این آموزه دستاورد اصیل الهامات یهود است و با اعتقاد خشک و بی روح مغان ایران زمین شباهتی ندارد. به گفتة پژوهشگران، اعتقاد به جاودانگی روح از قدیم میان نی اسرائیل وجود داشته و در چندین مورد از کتاب مقدس بدان اشاره شده است، ولی آن باور پس از بازگشت از بابل ،با عقیده به چاودانگی قوم و قیام مسیحا پیوند خورد و اعتقاد به رستاخیز مردگان را پدید آورد. این نظریه باقرآن مجید تعارض دارد، زیرا از داستان برانگیخته شدن حضرت موسی(ع) در اوایل سورة طه بذروشنی می فهمیم که اعتقاد به رستاخیز در نخستین پیام او وجود داشته است.3



4- انتظار ظهور مسیحا: اندیشه انتظار مسیحا ماهیتاً یهودی است. اقوام عصر قدیم، بر اثر نومیدی از وضع موجود و بی توجهی به آینده، به گذشتة خویش می­بالیدند و کمال شادکامی اجتماعی و ملی را در آن می­دیدند. گونه­ای از این گذشته گرایی را چکامه سرایان یونانی و رومی،هِزْیود (Hesiod) و اوید (Ovid) ماهرانه ترسیم و توصیف کرده اند. این دو تن برای جهان پنج دوره و پنج نژاد پیاپی قائل شدند و گفتند: انسانها در نخستین دوره عصر که عصر زرین نامیده می­شود، شادمان و به دور از درد و رنج، بی کشت و کار از محصولات زمین بهره می­بردند. مردن ایشان نیز به شکل خواب بی رویایی بود که طی آن به بزم فرشتگان نگهبان جهان پر می­کشیدند. در سوی دیگر این طیف، واپسین دوره یا عصر آهنین وجود داشت که از همه آشفته­تر بود و آن دو چکامه سرا در آن دوره روزگار می­گذراندند.
یهودیان نیز به عنوان قومی دیندار و معتقد به اینکه جهان را موجودی خوب و کامل آفریده است، کمال را آغاز آفرینش قرار می­دادند و می­گفتند نخستین انسان ‌که مستقیماً به دست خدا آفریده شده است، لزوماً باید کامل و کامروا باشد. با این وصف، یهودیان کامیابی و فضیلت را نه دردوران طلایی گذشته، بلکه در آینده و واپسین روز می­جویند. این عبارت کتاب مقدس میان یهودیان رایج بود:«اگر چه ابتدایت صغیر بود، عاقبت تو بسیار رفیع می­گردد». (ایوب 8 : 7).
یهودیان پس از نخستین ویرانی شهر قدس، همواره در انتظار یک رهبر الهی فاتح بوده­اند که اقتدار و شکوه قوم خدا را به عصر درخشان داوود و سلیمان برگرداند. شخصیت مورد انتظار، ماشِیحَ (مسح شده) خوانده می­شد. ماشیح لقب پادشاهان بنی اسرائیل بود، زیرا براساس یک سنت، پیامبران در حضور جمع، اندکی روغن برسرآنان می­مالیدند و بدین شیوه قداست برای ایشان پدید می­آمد. این لقب در زمانهای بعد به پادشاه آرمانی یهود اطلاق شد.
دلهای بنی اسرائیل از عشق به مسیحای موعود لبریز بود و در مقابل، حاکمان ستمگر همواره در کمین چنین رهبر رهایی بخشی بودند. در باب دوم انجیل متّی می­خوانیم که هیرودیس کبیر، پادشاه فلسطین پس از زاده شدن حضرت عیسی درصدد قتل او برآمد، اما چون وی را به فرمان الهی به مصر بردند خطر را از سرگذارند.
واژة فارسی «مسیحا» از روی کلمة عبری «ماشیح» با توجه به تلفظ لاتینی آن (Messiah) ساخته شده است.
مهمترین مژدة مسیحایی در کتاب اشعیای نبی آمده است:
(1) نهالی از تنة یَسّی ( پدر داوود) بیرون آمده ،شاخه ای از ریشه هایش خواهد شکفت (2) و روح خداوند بر او قرا خواهد گرفت ،یعنی روح حکمت و فهم و روح مشورت و قوت و روح معرفت و ترس از خداوند .(3) خوشی او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤیت چشم خود داوری نخواهد کرد و بر وفق سمع گوشهای خویش تنبیه نخواهد نمود (4) بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد نمود. جهان را به عصای دهان خویش زده، شریران را به نفخة لبهای خود خواهد کشت (5) کمر بند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت (6) گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم طفل کوچک آنها را خواهد راند (7) گاو با خرس خواهد چرید و بچه های آنها با هم خواهند خوابید و شیر مثل گاوکاه خواهد خورد (8) و طفل شیر خواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفل ازشیر باز داشته شده و دست خود را بر خانة افعی خواهد گذاشت (9) و درتمامی کوه مقدس من ضرر و فسادی نخواهند کرد، زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آبهایی که دریا را می پوشاند (اشعیا 11: 1-9)
شور و التهاب انتظار موعود در تاریخ پر نشیب و فراز یهودیت و مسحیت موج می­زند. یهودیان در سراسر تاریخ محنت بار خود هرگونه خواری و شکنجه را به این امید بر خود هموار کرده­اند که روزی مسیحا بیاید و آنان را از گرداب ذلت و درد و رنج رهاند و فرمانروای جهان گرداند.
در سراسر تاریخ بنی اسرائیل کسانی به عنوان موعود یهود برخاستند و با گرد آوردن برخی افراد ساده لوح بر مشکلات آنان افزودند. در این میان حضرت عیسی بن مریم(ع) ظهور کرد و با داشتن شخصیتی بس والا و روحی الهی، دین بزرگی را بنیاد نهاد وگروه بی شماری را به ملکوت آسمان رهنمون شد، ولی بیشتر یهودیان او را رد کردند.
در عصر ما نیز که یهودیان صهیونیست بر پای خاسته و با اشغال فلسطین، در صدد بر آمده­اند حقارت همیشگی قوم یهود را برافکنند، چیزی از تب و تاب انتظار موعود کاسته نشده است. درست است اقلیتی ناچیز از یهودیان بر اثر دلبستگی شدید به امیدهای قدیم، تشکیل دولت صهیونستی را مخالف آرمان مسیحیایی شمرده و پیوسته باآن مخالفت کرده‌اند، ولی سواد اعظم یهودیت آن را از جان و دل پذیرفته و آن را رهگشای عصر مسیحا دانسته اند . هم‌اکنون صهیونیستهای اشغالگر فلسطین، علاوه ‌بر دعاهای ‌مسیحایی ‌روزانه، در پایان ‌مراسم سالگرد بنیانگذاری رژیم اسرائیل غاصب (پنجم ماه اِیّار عبری) پس از دمیدن در شیپور عبادت، این گونه دعا می­کنند: ارادة خداوند، خدای ما چنین باد که به لطف او شاهد سپیده دم آزادی باشیم و نفخ صورمسیحا گوش ما را نوازش دهد.

غلبة رومیان و انقراض یهود: پس از نوسازی اورشلیم مستقر شدن یهودیان در آن مشکلاتی پدید آمد و مبارزه با پادشاهان ستمگر و بت پرست سوریه آغاز شد جنگهای مکابیان با استعمارگران سوریه به پیروزی یهود انجامید که در کتابهای اپوکریفا شرح داده شده است.
در این دوران غالباً بنی اسرائیل زیر فرمان مشرکان بودند و ظهور حضرت مسیح (ع) نیز در همین دوران بود که شرح آن به طور مفصل خواهد آمد. همچنین در این عصر احکام و قوانینی از طرف علمای یهود صادر می­شد و نمایندگان دول استعمارگر فرمان می­راندند . علمای یهود در مجمعی به نام سَنْهِدْرین اجتماع می­کردند و درباره امور مذهبی تصمیم می­گرفتند .4

ویرانی اورشلیم و آوارگی یهود: در سال 70 م. تیتوس، پسر امپراطور روم، اورشلیم را محاصره و ویران کرد و مردم بیشماری را از دم شمشیر گذراند؛ وی سنهدرین را نیز از بین برد.
پس از این حادثه، یهودیان در کشورهای مجاور در اروپا و آفریقای شمالی پراکنده شدند و با گذشت زمان عده ای به مدینه منوره که یثرب می­شد، رفتند و درآنجا سکنی گزیدند. به گفتة منابع اسلامی، انگیزه این گروه از یهودیان در انتخاب مدینه برای سکونت، انتظار مقدم مبارک حضرت محمد رسول خاتم (ص) بود.
بعد ها، در عصر خلیفة دوم، مسلمانان ، شهر قدس را با مذاکره از مسیحیان تحویل گرفتند. به نوشتة طبری (درحوادث سال 15 هجری) مسلمانان هنگام تحویل گرفتن قدس، در صلح­نامة خود در برابر مسیحیان متعهد شدند که هیچگاه به یهودیان اجازة سکونت درآن شهر را ندهند.

آشنایی با سه مذهب دین مسیحیت



مسیحیت مانند هر دین دیگر، فرقه هاى متعددى دارد که برخى از آنها باستانى و برخى نسبتا تازه هستند، همچنین برخى از آنها پیروان بسیار و برخى دیگر پیروان اندک دارند. مسیحیان فرقه را کلیسا مى نامند. در مسیحیت سه فرقه بزرگ و تعدادى فرقه کوچک وجود دارد. تفاوت بعضى از فرقه ها (مانند کاتولیک و ارتدوکس ) با یکدیگر بسیار کم است، ولى برخى از آنها(مانند کاتولیک و پروتستان) با هم بسیار تفاوت دارند.

مذهب پروتستان
پروتستان (Protestant) واژه اى فرانسوى است که از زبان لاتینى آمده و معناى آن معترض است. پروتستان نهضتى بود علیه ارتجاع مذهب کاتولیک. فشار بیش از اندازه کلیساى کاتولیک و وجود دستورات بسیار سخنگیرانه آن و گرفتن باجهاى کلان از عوام بیچاره، مسیحى، باعث گردید که گروهى از روشنفکران از کلیساى روم فاصله بگیرند و راهى جداى از مذاهب کاتولیک و ارتودوکس بجویند. آنان نخستین جریان معترضى بودند که تاریخ مسیحیت خود مى دید. لوتر رهبر این نهضت در سال 1488 م علیه دکان روحانیت کاتولیک مبنى بر خرید و فروش گناه و بهشت و عفو نامه هاى پدران روحانى آشکارا به اعتراض برخاست. و این مبناى نخستین مذهب پروتستان گردید.

فلیسین شاله مى گوید: در قرون وسطى و پس از جنگهاى صلیبى، در اثر پیدایش افکار نوین در اروپا، گروهى دریافتند که کلیساى روم از کلیساى اولیه دین عیسى دور شده است. از طرفى بعضى از پادشاهان اروپا از استیلأ روحانى رم رنج مى بردند و در صدد بودند خود را از بند پاپ رها سازند. اخذ مالیاتهاى ارضى بوسیله کلیسا موجب وخامت اوضاع و تحریک مردم علیه دستگاه روحانى شد. این علل اخلاقى و سیاسى و اقتصادى در قرن شانزدهم میلادى اصلاحات جدیدى را در دین ایجاد کرد. لوتر از این فرصت مناسب استفاده کرد و به مخالفت علیه دستگاه کلیساى رم قیام کرد و سازمان کلیساهاى پروتستانى را بوجود آورد. کلیساهاى پروتستانى با وجود این که در برخى از مسائل با یکدیگر اختلاف دارند، مع ذلک در امورى مشترک هستند: همگى با قدرت الهى پاپ مخالف اند؛ بر خلاف کلیساى کاتولیک داراى تشکیلات دموکراسى هستند؛ اشخاص غیر روحانى در انتخاب پاسوران سهیم اند؛ مؤ منان براى ارتباط با خدا احتیاج به روحانیون ندارند؛ مقام کشیشى همگانى است؛ کشیشان ازدواج مى کنند؛ اعتراف به گناهان اجبارى نیست؛ اساس شریعت کتاب مقدس است؛ مؤ من مى تواند به آزادى اصول عقاید خویش را از کتاب مقدس بدست آورد و احتیاجى به روحانیان کلیسا ندارد؛ و به بکارت مریم و مقدسین و برزخ عقیده ندارند. در کلیساهاى پروتستانى در یک طرف مردمانى محافظه کار و قدیمى و در طرف دیگر مسیحیان آزادیخواه و حقیقت جو و عرفانى در مقابل یکدیگر قرار دارند. بعضى از علماى الهى پروتستانى آزادیخواه، عقاید مسیحى را طبق مقتضیات زمان براى متجددین تفسیر مى کنند. خودخواهى، گناه اصلى است و رستگارى در اجتناب از اغراض است. جهنم وجود ندارد ولى جهت شایستگان در جهان دیگر، سعادت برقرار است. مراسم به زبان کشورى انجام مى گیرد. افکار ملى به جدائى کلیساهاى پروتستانى کمک مى کند. از این جهت کلیساهاى کاتولیک به ذکر ارزش بین المللى بودن کلیساهاى کاتولیک مى پردازند و کلیساى پروتستان را موجد اختلاف و جدائى جامعه مسیحى مى دانند. کلیساهاى طرفدار لوتر در آلمان و کشورهاى اسکاندیناوى و کلیساهاى طرفدار کالون در فرانسه و سویس و هلند برقرار است. کلیساى آنگلیکان و کلیساى فرقه دیگرى از پروتستان در اکوس از تأسیسات انگلستان است.

از حدود پانصد سال پیش تا کنون فرقه هاى پروتستان بى شمارى در مسیحیت پدید آمده اند. پروتستانها به رهبرى متمرکز عقیده ندارند و براى روحانیت مسیحى ارزش چندانى قائل نیستند. پروتستانها بسیارى از اعتقادات فرقه هاى دیگر را رد مى کنند و نوعى مسیحیت پیراسته را مى پذیرند. البته پروتستانها نیز بسیارى اعتقادات غیر عقلانى، مانند تثلیث و فدا را همچنان حفظ کرده اند. در آئین پروتستان، مخصوصا در انگلستان و ایالات متحده آمریکا فرقه هاى بسیارى دیده مى شود که در بعضى اعمال با یکدیگر اختلاف دارند:
مغتلسه؛ تعمید کودکان را قبول ندارند، و بالغان را با فرو بردن در مایع، تعمید مى دهند. تشکیلات آنان به کلیساى ابتدائى شباهت دارد. با سوگند یاد کردن و خدمت نظام مخالفت دارند.
روشن گرایان؛ قرائت کتاب مقدس و تصفیه و تزکیه زندگى داخلى را طبق روش مخصوص از شرایط رستگارى مى دانند.
انجمن دوستان یا کاکرها؛ با دروغ و جنگ و بردگى دشمنى دارند.
مورمونها؛ کتاب مقدس را حاکم مى دانند.
یکتا گرایان؛ طرفدار آزادى کامل دینى هستند و از حکمت وحدت مطلقه خدا پیروى مى کنند و تثلیث را انکار مى کنند.
سالوتیان دسته دیگرى از فرق پروتستان اند.
صوفیان، آئین بودا و هندو و سایر ادیان را با دین مسیح جمع کرده و متحد ساخته اند.

در قرن چهاردهم میلادى یک نفر از روحانیون انگلیسى به نام جان ویگلف علیه قدرت پاپ قیام نمود. این مرد که بین سالهاى 1384-1324 میلادى مى زیست، با مراسم عشاء ربانى، تدهین محتضر، اعتراف به گناه، صدور عفونامه از سوى پاپ و دخالت پاپ در امور سیاسى - دنیوى مخالفت کرد. پاپ او را تکفیر نمود و چهل سال پس از مرگش، جسد او را از خاک درآورده و سوزاندند. جان براى نخستین بار کتاب مقدس را به زبان انگلیسى ترجمه کرد و پیروان او مردم را آموزش مى دادند. جان ویگلف با فحشأ و فساد و شرب مسکرات در میان روحانیون بشدت مخالفت کرد. دربار انگلستان از جان حمایت کرد و همین حمایت باعث شد تا افکار او بزودى گسترش یابد. (567) اقدامات و افکار جان ویگلف بود که زمینه هاى نهضت لوتر و کالون را فراهم ساخت. عصیان مارتین لوتر علیه مذهب مندرس و کلیساى مرتجع کاتولیک بسیار ریشه دار و عمیق بود. او نفى و محو مطلق مذهب کاتولیک را خواستار شد. کالون در ادامه راه لوتر اقدامات مشابه و مؤثرى کرد. تعالیم کالون در فرانسه طرفداران بسیارى پیدا کرد. فرقه پروتستان در حدود نود میلیون نفر پیرو دارد که اکثرا در آلمان، آمریکا و کشورهاى اسکاندیناوى سکونت دارند. کلیساى لوتر از کلیساى کاتولیک جدا است؛ و از لحاظ سلسله مراتب، اختلافاتى با آن دارد. زبان مذهبى پروتستانها، انگلیسى است.

مراسم و شعائر پروتستانها
مراسم و شعائر پروتستانها عبارت است از:
1- تعمید.
2- اعتراف غیر اجبارى
3- تناول و افطار
4- تلاوت کتاب مقدس.
5- حضور در کلیسا و قرائت ادعیه لوتر
6- ازدواج
اعیاد مذهبى پروتستانها با اعیاد کاتولیک ها یکى است. برخى آمار تعداد پروتستانها را در جهان به دویست و شش میلیون نفر مى رساند. محل اجتماع پروتستانها در انگلستان، اسکاتلند، استرالیا، آمریکا و کانادا مى باشد.

مارتین لوتر، رهبر و بنیانگذار فرقه پروتستان
لوتر در خانواده اى کارگرى بدنیا آمد. پدرش کارگر معدن بود. زندگى لوتر به شیوه معمول هر خانواده فقیر مى گذشت. او براى تأمین معیشت به کار پرداخت. فرد نیکوکارى مخارج تحصیل او را بر عهده گرفت. لوتر فلسفه و حقوق و ادبیات و موسیقى را تحصیل کرد. او در 22 سالگى دچار حادثه طوفان در دریا شد و نذر کرد اگر جان سالم به در ببرد، راهب خواهد شد. در سال 1505 میلادى راهب صومعه اوگوستن شد و در آنجا پنج سال در لباس راهبان درآمد و معلومات مذهبى کسب کرد. او به مقام کشیشى دست یافت. مردى حساس و داراى فکرى بلند بود و پیوسته از گناه و شیطان و عدل خداوند بیمناک بود. کشیشى که اعترافات او را گوش مى داد، کوشش مى کرد که خاطر شوریده او را آرامش بخشد. لوتر آناجیل و دیگر کتب مقدس را به دقت مى خواند و آنها را براى شاگردانش تفسیر مى کرد. لوتر متوجه فاصله بسیار زیاد پاپ و تشکیلات کاتولیک با مسیحیت اولیه گردید. او به بدعتهاى پاپ و روحانیون در دین عیسى پى برد. فروش بهشت و خرید گناهان عوام توسط روحانیون را شیطانى دانست. اشرافیت و رفاه فوق العاده روحانیون و همدستى آنان با قیصر و حکام دولتى را نتوانست تحمل کند. او در سال 1517 میلادى رسما با عقاید و شعائر رسمى کاتولیک درافتاد.

بدین سان لوتر باعث بیدارى و شورش مسیحیان آلمان و شمال اروپا گردید و انقلاب بزرگى علیه پاپ و کشیشان و کلیساى کاتولیک روم بپا کرد. در اکتبر 1517 اعلامیه رسمى خود را که اعتراض نامه او علیه آمرزش و خرید گناهان و دیگر بدعتهاى کلیساى کاتولیک بود، صادر کرد. این اعلامیه اعتراضى در نود و پنج ماده بر بالاى دروازه کلیساى شهر وتین برگ آلمان آویزان شد. اعلامیه او در تمام مواد مستند به کتب مقدسه عهد عتیق و جدید بود. پاپ از این اعتراض به وحشت افتاد و او را در هفتم اوت 1518 میلادى به وسیله نامه اى، فراخواند. ولى لوتر این دعوت را نپذیرفت. پاپ در شوراى مذهبى لایپ زینک در حضور امپراطور آلمان شارل کن و اساقفه کاتولیک وى را به ارتداد و کفر محکوم کرد. امپراطور آلمان که تازه به قدرت رسیده بود و از انقلاب لوتر مى ترسید، دستور پاپ را اجرا کرد. پاپ از لوتر خواست که تا پایان فرصت 60 روزه مى تواند توبه کند و از عقاید اعتراضى خود دست بردارد. ولى لوتر نپذیرفت. پیروان او با جان و مال از وى حمایت مى کردند. لوتر نامه پاپ را به آتش کشید. پاپ او را مهدور الدم اعلام کرد و کتابهاى او از طرف اولیأ کلیسا و پاپ تحریم شد. اما على رغم این تکفیر و تحریم ها، بر تعداد پیروان لوتر افزوده مى شد و مطالعه آثار او در میان جوامع مختلف مسیحى با شدت تعقیب مى شد. انقلاب یا نهضت بزرگ پروتستانیزم در کشورهاى فرانسه، سویس، و... اوج گرفت. دهقانان آلمان علیه پاپ شورش کردند. لوتر با سى سال فعالیت مداوم، کلیساهاى پروتستان را در اروپا بنیاد نهاد و به اصلاحات عمیق مذهبى پرداخت.
مذهب او در اروپاى غربى و بسیارى از دیگر جاها مقبول شد. لوتر در سن 62 سالگى در سال 1546 میلادى درگذشت.

تفاوت هاى پروتستان با کاتولیک و ارتدکس
مصلحان پروتستان هیچ گونه اختلافى در محور «مسیح شناسى»، «عیسى خدایى» و «الهیات تثلیثى» با سایر مسیحیان نداشتند و همه ى آنها «اعتقاد نامه ى نیقیه» و سایر اعتقادنامه ها را تصدیق مى کردند و آموزه ى «تجسّد خدا» و «تثلیث الوهیت» را کاملا قبول داشتند; در عوض در برخى مسائل اعتقادى و آیین هاى مذهبى راه خود را از دیگر مسیحیان جدا کرده بودند که برخى از آنها عبارتند:

1- یکى از مهم ترین محورهاى اختلاف میان پروتستان با دو شاخه ى دیگر، مسئله «حجیت کلیسا» است. پروتستان ها معتقدند که «کتاب مقدس و، تنها کتاب مقدس، حجت است. » در حالى که کلیساى کاتولیک معتقد است که: «مرجع تشخیص عقایدِ صحیح و واسطه ى فیض، کلیسایى است که سلسله ى مراتب اسقف هایش، به رسولان و در نهایت به مسیح برسد». طبق سخن کاتولیک ها کتاب مقدس باید به وسیله ى کلیسا و پاپ تفسیر گردد، در حالى که از نظر پروتستان ها کتاب مقدس به هیچ مفسّرى نیاز ندارد و هر شخص مسیحى مى تواند خود به کتاب مقدس مراجعه و آموزه هاى عقیدتى و احکام عملى را از آن استفاده کند. کلیسا جماعت مؤمنان است و رئیسى جز مسیح ندارد; بنابراین هیچ فرد و نهادى واسطه ى فیض نیست. کلیساى کاتولیک و ارتدکس، در بحث حجیت کلیسا دو نکته را مطرح مى کردند:
ـ غیر از کتاب مقدس، تعالیم شفاهى دیگرى از حضرت عیسى باقى مانده و سینه به سینه نقل شده است.
ـ کلیسا معصوم است و هرگاه در موضع فتوا دادن قرار مى گیرد، با تأیید «روح القدس» از خطا در امان مى ماند. پروتستان ها هر دو امر را بى دلیل مى دانند.

2- کلیساى کاتولیک «فیض خداوند» و «اعمال صالح» را شرط سعادت بشر مى داند. اعمال نیک عبارت اند از: احکام خدا، یعنى احکام ده گانه ى عهد عتیق و اخلاق کامل مسیحیت. اخلاق مسیحیت قوانین عملى مشخصى است که برعهده اشخاص گذاشته مى شود; مانند حضور در مراسم کلیسایى، شرکت در عشاى ربانى، حضور براى اعتراف به گناه و مواردى دیگر. اما پروتستان ها در حصول نجات، «ایمان» را کافى مى دانند. مارتین لوتر معتقد بود که: «وقتى خدا فردى را مى پذیرد، او را تغییر مى دهد. پس اعمال صالح نتیجه ى ضرورى ایمان است.
3- اختلاف دیگر در مسئله ى «عشاى ربّانى» است. کاتولیک ها این آیین را به منزله ى تقدیم قربانى به خداوند مى دانند که لازم است تحت اشراف روحانیان انجام پذیرد. به علاوه، بر این مطلب پاى مى فشارند که در مراسم عشاى ربانى، «نان و شراب» حقیقتاً و ذاتاً به «خون و گوشت مسیح» تبدیل مى شود و این آموزه را «تبدّل جوهر» مى نامند. اما لوتر هر دو مطلب را رد نمود و معتقد بود که خداوند در همه جا حضور دارد و در نظریه ى «هم ذات شدن با خدا» این نکته را مطرح کرد که خداوند از همان اول در اجزاى نان و شراب حضور داشته است. البته اصلاح گران سوییسى هم چون تسوینگلى به این باور رسیدند که نان و شراب صرفاً نماد حضور مسیح در آیین عشاى ربانى هستند.
4- یکى دیگر از موارد اختلاف، مسئله ى «اعتراف» است. شخص گناهکار مقابل کشیش مى ایستد و اعتراف خود را در حالى که سرش را به موازات کمربند کشیش خم کرده، اظهار و اعلام پشیمانى مى کند. کشیش نیز شخص توبه کننده را به تناسب بزرگى گناهش به دعا، روزه و زیارت هاى مخصوص مکلّف مى سازد. کلیساى پروتستان مخالفت خود را با اعترافات و آمرزش گناهان به دست کشیش و با شفاعت خواستن از مقدسات اعلام کرده است. 5- کاتولیک ها به «برزخ» اعتقاد دارند. برزخ جایگاهى است که مؤمنان گناهکار، یعنى کسانى که پس از تعمید گناه کرده و مجازات دنیوى مقرّر را تحمل نکرده اند، پس از مرگ مدتى در آن جا کفاره ى گناهان را مى گذرانند. ارتدکس ها هم به برزخ اعتقاد دارند ولى چنین اعتقادى نزد پروتستان ها پذیرفته نیست.
6- کاتولیک ها مناصب کلیسایى را به 7 رتبه تقسیم مى کنند، اما پروتستان ها و ارتدکس ها مناصب را تنها سه رتبه مى دانند: اسقفى، کشیشى و شمّاسى. به علاوه، لزوم تجرّد کشیشان را هم انکار مى کنند. لوتر تأکید مى کرد که باید به کشیشان اجازه ى زناشویى داده شود.
7- دعا براى مردگان، که در کلیساى کاتولیک و ارتدکس تجویز شده است و سبب دریافت احتمالى نور الهى است، در کلیساى پروتستان فاقد ارزش است. به گفته ى لوتر، زیارت اماکن مقدس، روزه و برگزارى مراسم دعا براى مردگان، باید منسوخ شود.
8- تصاویر شخصیت هاى مقدس کلیسایى و فرشتگان، از دیرباز مورد احترام فوق العاده کلیساى کاتولیک بوده و طبق تعالیم رسمى کلیسایى، احترام به تصاویر، تنها در صورتى که به قصد احترام به شخص صاحب تصویر باشد، جایز است. پروتستان ها وجود تماثیل و تصاویر در کلیسا را جایز نمى دانند و این گونه احترام را پرستش تلقى مى کنند. امروزه بیش از نیمى از مسیحیان جهان پیرو کلیساى کاتولیک، حدود 30% تابع کلیساى پروتستان و 15% پیرو کلیساى ارتدکس هستند. کشورهاى آلمان، هلند، فرانسه، نروژ، سوئد، دانمارک، فنلاند، سوییس، آمریکا، کانادا، نیوزیلند، استرالیا و آفریقاى جنوبى از کشورهایى هستند که پروتستان در آن جا طرف داران بیشترى دارد. در حال حاضر تمام گرایش هاى پروتستانى به آمریکا راه یافته اند و این کشور از مهم ترین مراکز پروتستان به شمار مى آید. در سده ى اخیر، پروتستان ها تبلیغات مسیحیت را در ایران سازمان دهى کرده اند.

زندگی نامه رضاشاه



مرادعلی هفت پسر داشت که اکثر آنها مشاغل نظامی داشتند. عباسقلی در سال 1193ش در آلاشت متولد شد و دوران جوانی را در تهران گذراند و مانند پدر به حرفه نظامی‌گری درآمد و در فوج سوادکوه مشغول شد. عباسقلی دوبار ازدواج کرد. حاصل ازدواج اول سه فرزند دختر بود. اما همسر دوم عباسقلی نوش‌آفرین (زهرا) از مهاجران گرجستان بود که تنها پسر او یعنی رضا را به دنیا آورد. شش ماه پس از تولد رضا عباسقلی از دنیا می‌رود و نوش‌آفرین به دلیل اختلافات خانوادگی به تهران نزد برادرش ابوالقاسم بیگ می‌رود. در این سالها نوش‌آفرین با فردی به نام «حدیکجان آتابای» ازدواج می‌کند و پسری به نام هادی به دنیا می‌ورد.

رضا مشاغلی چون شاگرد آهنگری و کارگری در اصطبل خانه سفارت انگلیس را تجربه می‌کند و با پیشنهاد دایی خود ابوالقاسم بیگ در سن 15 سالگی به قزاقخانه می‌پیوندد.

ابوالقاسم بیگ خیاط قزاقخانه بود و با انتقالش به فوج سوادکوه رضا را هم با خود به آنجا می‌برد. رضا در سوادکوه با نصرالله خان یاور فوج اختلاف پیدا می‌کند و به تهران نزد کاظم آقا در قزاقخانه برمی‌گردد. رضاخان مدتی به سمت وکیل باشی گروهان شصت تیر منصوب می‌شود و به همین علت معروف به رضا شصت تیر می‌شود. که بعدها به فرماندهی این گروهان می‌رسد. و در نبرد جهت سرکوب سالارالدوله به فرماندهی میرزا فرمانفرما شرکت می‌کند. سالارالدوله قصد اشغال تهران و به قدرت رساندن برادرش محمدعلی شاه را داشت.







رضاخان در این سالها در بسیاری از درگیری‌ها و آشوبها شرکت داشت و شهرتی میان متنفذین بدست آورد. عبدالحسین میرزا فرمانفرما از شاهزادگان قاجاری به او توجه ویژه‌ای داشت و حتی اسلحه مخصوص خود مسلسل ماکسیم را به او سپرد که پس از این رضا شصت تیر به رضا ماکسیم معروف شد. در این سالها او مدارج ترقی را طی نمود و مأموریت‌های مختلفی را از جمله سرکوب نهضت آزادی‌خواهانه جنگل به رهبری میرزا کوچک خان را انجام داد.

رضاخان با فرمانده روسی قزاقخانه ژنرال «استاروسلسکی» اختلاف نظر داشت و او را خائن می‌دانست. رضاخان در سال 1324هـ.ق به همراه محافظین عین‌الدوله به فریمان می‌رود. در جریان این سفر مورد توجه عین‌الدوله قرار می‌گیرد و به آموزش درس و سواد می‌پردازد. او با درجه میرپنجی به مقام فرماندهی آتریاد همدان رسید و به همراه سواران بختیاری و ارامنه جهت سرکوب شورشها به زنجان و اردبیل و گیلان اعزام شد. ق

لدری، قدرت خشونت‌آمیز، کم‌سوادی و روحیه خشک نظامی او باعث شد تا در چشم ژنرال آدموند آیرونساید گزینه مناسبی برای انجام کودتا علیه حکومت قاجار باشد. آیرونساید در یادداشت‌هایش آورده که: «یک دیکتاتور نظامی کلیه مشکلات ما را در ایران حل خواهد کرد به عقیده من با تقویت رضاخان و استقرار دیکتاتوری نظامی نیروهای انگلیسی می‌توانند بدون دردسر ایران را ترک کنند.»

در سوم اسفند 1299 رضاخان با افراد تحت فرماندهی خود که در قزوین مستقر بودند وارد تهران می‌شود و کلیه مراکز نظامی و ادارات دولتی را تصرف می‌کند. بسیاری از رجال و صاحب منصبان و روحانیون را بازداشت می‌کند. احمدشاه و ولیعهد خود محمدحسن میرزا به کاخ فرح‌آباد می‌گریزند و فتح‌الله خان سپهدار رشتی (نخست وزیر) به سفارت انگلیس پناه می‌برد.

رضاشاه با استقرار بر پایتخت اعلامیه معروف «حکم می‌کنم» را منتشر ساخت و خود را رئیس کل قوا نامید.

پس از چند روز از سوی احمدشاه به سمت فرماندهی دیوزیون قزاق و بعدها از طرف سیدضاء طباطبایی که بعد از کودتا نخست‌وزیر شده بود به سمت وزیر جنگ منصوب و از این پس با عنوان سردار سپه معرفی شد. او به سرعت قدرت خود را تحکیم کرده و به مقابله با محمدتقی خان پسیان در خراسان و قیام جنگل در گیلان پرداخت.

سردارسپه با ادغام نیروهای ژاندارم و قزاق ارتش ۴٠٠٠٠ نفری مرکب از پنج لشکر ایجاد کرد و با این ارتش به سرکوب نیروهای محلی پرداخت. در سال 1301 با کردهای آذربایجان غربی و شاهسون‌های آذربایجان شرقی و کهکیلویه‌ای‌های فارس درگیر شد. در سال 1302 با کردهای سنجابی کرمانشاه و در سال 1303 با بلوچ‌های جنوب شرقی و لرهای جنوب غربی جنگید. در سال 1304 ترکمن‌های مازندران و کردهای خراسان و طرفداران شیخ خزعل در خوزستان را سرکوب کرد. همزمان با این اقدامات رضاخان در تهران فعالیتهایی جهت تحکیم قدرت خود انجام داد از جمله: برپا کردن تکیه عزاداری امام حسین(ع) در قزاقخانه، راه انداختن دسته عزاداری، کاه بر سر ریختن و گل به سر و صورت مالیدن، سرزدن به تکایا و مساجد دیگر. با این کارها او سعی داشت نظر روحانیون و مردم مذهبی را به خود جلب کند.

در همین سالها (1302) او به سمت نخست وزیری رسید. او با طرح مساله جمهوریت سعی در به دست گرفتن حکومت داشت که با مخالفت شدید روحانیون به ویژه آیت‌الله سیدحسن مدرس و علمای قم که بیع آن داشتند که وضعیتی شبیه ترکیه در ایران برقرار شود مواجه شد و تیر جمهوری‌خواهی او به سنگ خورد.

بعد از این او تنها راه قدرت را در سلطنت می‌دید. با سفر احمدشاه به فرانسه وضعیت مناسبی ایجاد شد تا رضاخان تبلیغاتش را بر علیه احمدشاه شروع کند و او را حاکمی نالایق، عیاش و خوش‌گذران معرفی کند.

زمانی که اذهان مردم برای سقوط قاجاریه آماده شد در نهم آبان ماه سال 1304 ماده واحده‌ای به صورت طرح به مجلس تقدیم شد که انقراض سلسله قاجاریه را اعلام و حکومت موقت را به رضاخان پهلوی می‌سپرد. و مجلس هم در همان روز طرح را با رأی موافق 80 نفر از نمایندگان تصویب کرد و اعتراض کسانی چون آیت‌الله مدرس و محمد مصدق و حاج میرزایحیی دولت‌آبادی بی‌نتیجه ماند.

در آن جلسه تعیین تکلیف حکومت قطعی به مجلس موسسان واگذار شد. ظهر همان روز به این مناسبت 12 توپ در تهران شلیک شد و دو روز بعد رضاخان عفو زندانیان سیاسی را اعلام کرد (11/7/1304). دولت انتخابات مجلس موسسان را برگزار کرد و ترتیبی داده شد تا افراد وفادار به رضاخان وارد آن شوند.

مجلس موسسان در 15 آذر 1304 با نطق رضاخان شروع به کار کرد و ظرف مدت یک هفته با تغییر اصول 36، 37، 38 قانون اساسی حکومت ایران را به رضاخان پهلوی رسید و سلطنت در خاندان او موروثی شد.







رضاخان در روز 24 آذر در مراسم تحلیف خود در مجلس شرکت کرد و روز بعد در کاخ گلستان به تخت نشست. وزیر مختار انگلستان به عنوان شیخ سفرا به وی تبریک گفت. اما تاجگذاری اصلی به اردیبهشت سال بعد موکول شد.

روز هشتم بهمن ماه رضاشاه فرمان ولایتعهدی فرزند ارشد خود محمدرضا را صادر کرد. 4 اردیبهشت 1305 گروهی از مقامات دولتی و نمایندگان سیاسی کشورهای خارجی و عده‌ای از علما و نمایندگان اصناف و روزنامه‌نگاران در کاخ گلستان جمع شدند و فاجعه غم‌انگیز دو هفته پیش که ضرایح مقدسه ائمه بقیع به دستور قاضی‌القضات وهابی تخریب شده بود را به فراموشی سپرده و جشن تاجگذاری رضاشاه را برگزار کردند. مرداد ماه همان سال رضاشاه برای رسیدگی به وضع قشون به خراسان سفر کرد. در تاریخ 29 مهر ماه رضاشاه به همراه عده‌ای به مازندران سفر کرد.

9 روز بعد آیت‌الله سیدحسن مدرس در تهران ترور شد اما این سوءقصد ناکام ماند. رضاشاه اعلامیه‌ای صادر کرد و این عمل را محکوم کرد اما همه می‌دانستند که دست خود او در این سوءقصد در میان است.

شب اول فروردین 1305 موقع تحویل سال نو ملکه مادر و عده‌ای از همراهان درباری به حرم حضرت معصومه(س) مشرف و در رواق بالای غرفه‌های «ایوان آیینه» جای می‌گیرند. چون حجاب او و عده‌ای از همراهان کامل نبود یکی از وعاظ اعتراض نمود و سپس شیخ محمد بافقی دستور اخراج آنها را داد ولی با دخالت خدام آستانه خانواده سلطنتی به رواق دیگری منتقل شدند و موضوع را به اطلاع رضاشاه رساندند روز بعد رضاشاه به همراه عده‌ای زره‌پوش وارد قم شد و به حرم رفته و دستور داد شیخ محمد بافقی را خوابانیده و با چوب به شدت مجروح کنند. همچنین رئیس نظمیه را هم مضروب و زندانی کرد.

دوم تیر ماه همان سال استفاده از کلاه پهلوی را اجباری اعلام کرد که این آغاز روند متحدالشکل نمودن مردم و کشف حجاب بود.

شانزدهم مهر 1307 محمد درگاهی رئیس نظمیه رضاشاه سیدحسن مدرس را دستگیر و به شهر خواف در سرحد ایران و افغانستان تبعید نمود. رضاشاه در روزهای پایانی همین ماه سفر خود به خوزستان را آغاز کرد. طی سالهای بعد رضاشاه اقدام به برخی اصلاحات از طریق مشاورانش می‌کند.

در سال 1311 چون مذاکرات با کمپانی نفت به جایی نرسید پرونده نفت را در بخاری خود سوزاند و قرارداد دارسی را یک طرفه لغو نمود. اما در اردیبهشت سال بعد قراردادی سنگین‌تر از دارسی به امضا رسید که مدت آن شصت سال بود و حداقل حقوق دولت ایران در آن منظور شده بود.

در این سالها رضاشاه در پی ایجاد دیکتاتوری و افزایش قدرت خود برخی اطرافیان خود را مورد غضب قرار داد. فیروز فیروز در 9 اردیبهشت 1309، حبیب‌الله شیبانی در تاریخ 20 شهریور 1309 و سرتیپ فضل‌الله زاهدی رئیس نظمیه 20 اسفند 1309 خلع منصب و زندانی شدند.

در سال 1311 عبدالحسین تیمورتاش وزیر مقتدر پهلوی و از نزدیکترین افراد به شخص رضاشاه مورد غضب شاهانه قرار گرفت و از کار برکنار شد و سال بعد به جرم دریافت رشوه محکوم به 5 سال حبس شد و در نهم مهر 1312 در زندان قصر کشته شد.

همچنین همچنین سردار اسعد بختیاری که در 26 آبان ماه 1312 دستگیر شده بود در فروردین 1313 به دست پزشک احمدی کشته شد.

محمدعلی فروغی (نخست وزیر سابق) در سال 1314 بعد از واقعه گوهرشاد از کار برکنار و خانه‌نشین شد. شیخ خزعل هم در سال 1315 به وسیله عمال نظمیه به قتل رسید. علی‌اکبر خان داور وزیر دادگستری هم در بهمن ماه همان سال در خانه خود مجبور به خودکشی شد. سیدحسن مدرس هم در آذر 1216 در کاشمر به طرز دلخراشی کشته شد. رضاشاه خرداد ماه سال 1313 تهران را به مقصد ترکیه جهت دیدار مصطفی کمال آتاتورک ترک می‌کند. در این سفر یک ماهه او از ارتش ترکیه بازدید نمود و با برخی اقدامات آتاتورک در جهت غربی نمودن کشور آشنا شد. از دیگر اقدامات رضاشاه در سال 1313 افتتاح آرامگاه و برگزاری کنگره هزارمین سالروز تولد فردوسی بود که نشان از توجه او به ایران باستان دارد.

ابتدای سال 1314 تاریخ کشور براساس ماههای شمسی تنظیم شد و به کار بردن ماههای هجری قمری ممنوع شد. همچنین یک ماه بعد فرهنگستان ایران به ریاست محمدعلی (ذکاءالملک) فروغی تاسیس شد.

در 21 تیر ماه 1314 مردم مشهد در اعتراض به متحدالشکل کردن لباس و استفاده از کلاه بین‌المللی تظاهراتی برگزار کرده و در مسجد گوهرشاد تجمع کردند. مأمورین انتظامی به دستور مرکز جهت سرکوب اعتراض مردم اقداماتی کردند ولی چون به نتیجه نرسیدند لشکر شرق وارد عمل شد و مردم را در مسجد به گلوله بست. بیش از دو هزار نفر مقتول و مجروح شدند و این حادثه به قیام گوهرشاد معروف شد.

در 17 دی ماه همین سال طی برگزاری جشنی در دانشسرای عالی همسر و دختران رضاشاه بدون حجاب وارد جلسه شدند و از آن تاریخ به بعد موضوع کشف حجاب رسماً اعلام شد.

رضاشاه در سال 1317 نامزدی محمدرضا پهلوی ولیعهد با دوشیزه فوزیه خواهر ملک فارق پادشاه مصر را اعلام کرد و به دلیل مشکل قانونی که بوجود می‌آمد اصل 37 متمم قانون اساسی را طوری تفسیر نمود که ازدواج آنها با مشکل مواجه نشود. او به فوزیه صفت ایرانی‌الاصل اعطا کرد. در همان سال مراسم عزاداری مفصلی در تهران به مناسبت درگذشت مصطفی کمال آتاتورک برگزار نمود.







با شروع جنگ جهانی دوم دولت ایران رسماً در پیامی بی‌طرفی خود را اعلام نمود اما این اقدام اثری در حمله دو سال آینده انگلیس و شوروی به ایران نداشت. سحرگاه سوم شهریور 1320 نیروهای انگلیس و شوروی از جنوب و شمال وارد کشور شدند. چند ساعت بعد سفرای مهاجمین یادداشت‌های خود را تسلیم دولت ایران می‌کند که در آن تصریح شده بود که علت حمله به ایران وجود اتباع المانی در این کشور و اعمال خرابکارانه آنها و بی‌توجهی دولت ایران به یادداشتهای دولت انگلیس و شوروی مبنی بر اخراج آلمانیها از خاک ایران ذکر گردیده بود. ارتش قدرتمند رضاشاه ساعاتی پس از حمله فرو پاشید و فرماندهان به سمت مرکز فرار کردند.

رضاشاه در 24 شهریور آخرین جلسه دولت را تشکیل داد و اعلام کرد به زودی کشور را ترک خواهد کرد. در روز 25 شهریور استعفانامه خود را که فروغی تنظیم کرده بود امضا کرد. هنوز فروغی استعفانامه را در مجلس نخوانده بود که رضاشاه راهی اصفهان شد. او از اصفهان به همراه برخی از اعضای خانواده خود به کرمان و از آن جا به بندرعباس رفت.

رضاشاه 4 بار ازدواج کرد و دارای 11 فرزند شد که در این سفر آخرین همسر او یعنی عصمت‌الملوک دولتشاهی و چند تن از فرزندان او را همراهی می‌کردند.

کشتی انگلسی بندرا او و همراهانشان را از ساحل ایران به سوی بمبئی حرکت داد و در تاریخ 9 مهر 1320 به آنجا رسیدند. در بمبئی یک مأمور بلندپایه انگلیسی به نام سرکلرمونت اسکراین به رضاشاه اعلام کرد که اجازه خروج از کشتی را ندارد و همچنین گفت مقصد تبعیدشدگان جزیره موریس خواهد بود. اعتراض‌های رضاشاه اثری نداشت و بعد از 5 روز به کشتی برمه منتقل شدند و پس از 9 روز سفر دریایی به جزیره موریس رسیدند.

نامناسب بودن آب و هوای جزیره مورس و همچنین بیماری قلبی رضاشاه باعث شد تا انگلیسی‌ها راضی شوند که او از این جزیره نقل مکان کند. مقصد بعدی او بندر دوربان و سپس شهر ژوهانسبورگ آخرین منزلگاه شاه سابق بود. رضاشاه سرانجام بر اثر سکته قلبی در تاریخ 4 مرداد 1323 درگذشت. به دلیل شرایط نامناسب و جو ضد رضاخانی کشور او را به مصر منتقل کرده و پس از مومیایی کردن در مسجد رفاعی قاهره به مدت 6 سال به امانت گذاشتند. در سال 1328 جنازه رضاشاه به ایران منتقل شد و طی مراسمی در شهرری به خاک سپرده شد.

محمدرضا شاه در سال 1357 هنگام فرار از ایران جنازه پدر را همراه خود از کشور خارج کرده و به همان مسجد رفاعی برد و به خاک سپرد.

درد پهلو هنگام دویدن



درد پهلو دردی تند و شدید در زیر قفسه سینه است، که بیشتر در سمت چپ حس می شود. اکثر کسانی که تازه دویدن را شروع کردند و نفس های سریع و سطحی می کشند دچار این درد می شوند.

علت درد پهلو
اینکه دقیقا علت ایجاد این درد چیست نامشخص است، برخی ورزشکارها می گویند هنگامی که نزدیک دویدنشان غذای زیادی می خورند و یا وقتی دویدنشان را سریع آغاز می کنند دچار این درد می شوند.
اما علارغم باور عمومی نوشیدن آب هنگام دویدن سبب درد پهلو نمی شود.
جلوگیری از درد پهلو
صرف نظر از اینکه چه چیزی سبب درد پهلو می شود، می توانید از آن جلوگیری کنید. اگر دچار درد پهلو می شوید یک ساعت قبل از دویدن چیزی نخورید. آب بنوشید… از نوشیدنی های حاوی شکر اجتناب کنید. و قبل از دویدن بدن خود را گرم کنید.
موثرترین راه برای جلوگیری از درد پهلو تنفس است. حتما از راه بینی نفس بگیرید و از راه دهان خارج کنید. نفس عمیق بکشید.
دویدن در هوای سرد درد پهلو هم به همراه دارد، چون تا قبل از آنکه بدنتان گرم شود هوای سرد را وارد ریه های خود می کنید. اگر در هوای سرد می دوید سعی کنید شال ببندید و از پشت آن تنفس کنید.
درمان درد پهلو حین دویدن
اول انگشتتان را در جاییکه درد را احساس می کنید فشار دهید… الگوی نفس کشیدنتان را تغییر دهید. نفس عمیق بکشید تا دیافراگم پایین برود. چند ثانیه نفستان را نگهدارید و سپس با فشار از دهانتان خارج کنید.
و سعی کنید هنگامی که پای چپتان را زمین می گذارید نفستان را خارج کنید. (توضیح: کبد شما زیر دیافراگم در سمت راست قرار دارد، وقتی شما نفستان را خارج می کنید دیافراگم به سمت بالا میره ، اما وقتی شما در همین لحظه پای راستتان را زمین بگذارید کبد به سمت پایین کشیده می شود که مخالف حرکت دیافراگم است در نتیجه دیافراگم دچار اسپاسم و به طبع آن شما دچاد درد پهلو می شوید ولی اگر موقع بازدم پای چپ را زمین بگذارید ابتلا به این درد را کاهش میدهید. )
اگر هیچکدام از روش ها موثر نبودند بایستید و چند ثانیه در حالیکه روی تنفستان تمرکز می کنید سریع راه بروید . بعد از آنکه درد از بین رفت دوباره به دویدن ادامه دهید.