دکتر علی شریعتی



دکتر علی شریعتی در سال 1312 در روستای مزینان از حوالی شهرستان سبزوار متولد شد.

اجداد او همه از عالمان دین بوده اند…. پدر پدر بزرگ علی، ملاقربانعلی، معروف به آخوند حکیم،

مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده

حکیم اسرار (حاج ملاهادی سبزواری) محسوب می شد. پدرش استاد محمد تقی شریعتی (

موسس کانون حقایق اسلامی که هدف آن «تجدید حیات اسلام و مسلمین» بود) و

مادرش زهرا امینی زنی روستایی متواضع و حساس بود.

علی حساسیتهای لطیف انسانی و اقتدار روحی و صلاحیت

عقیده اش را از مادرش به ودیعه گرفته بود. علی به سال 1319 در سن هفت سالگی در

دبستان ابن یمین، ثبت نام می کند، اما به دلیل بحرانی شدن اوضاع کشور ـ تبعید رضا شاه و اشغال کشور

توسط متفقین ـ خانواده اش را به ده می فرستد و پس از برقراری آرامش نسبی در مشهد علی و

خانواده اش به مشهد باز می گردند. پس از اتمام تحصیلات مقدماتی در 16 سالگی سیکل اول دبیرستان

(کلاس نهم نظام قدیم) را به پایان رساند و وارد دانشسرای مقدماتی شد. در سال 31، اولین بازداشت

علی که در واقع نخستین رویارویی مستقیم وی با حکومت و طرفداری همه جانبه او از حکومت

ملی بود، واقع شد. در همین زمان یعنی 1331 وی که در سال آخر دانشسرا بود به پیشنهاد پدرش

شروع به ترجمه کتاب ابوذر (نوشته عبدالحمید جوده السحار) می کند. در اواسط سال 1331

تحصیلات علی در دانشسرا تمام شد و پس از مدتی شروع به تدریس در مدرسه کاتب پور احمدآباد کرد. و

همزمان به فعالیتهای سیاسیش ادامه داد. کتاب «مکتب واسطه» نیز در همین دوره نوشته

شده است. در سال 1334 پس از تاسیس دانشکده علوم و ادبیات انسانی مشهد وارد آن دانشکده شد. در دانشکده

مسئول انجمن ادبی دانشجویان بود در همین سالهاست که آثاری از اخوان ثالث مانند

کتاب ارغنون (1330) و کتاب زمستان (1335) و آخر شاهنامه (1328) به چاپ رسید و

او را سخت تحت تاثیر قرار داد. در این زمان فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی شریعتی در نهضت (جمعیتی که

پس از کودتای 28 مرداد توسط جمعی از ملیون خراسان ایجاد شده که علی شریعتی یکی از اعضا آن جمعیت بود).

آشنایی او با خانم پوران شریعت رضوی در دانشکده ادبیات منجر به ازدواج آن دو

در سال 1337 می گردد. و پس از چند ماه زندگی مشترک به علت موافقت با بورسیه تحصیلی او در اوایل خرداد

ماه 1338 برای ادامه تحصیل راهی فرانسه می شود. در طول دوران نحصیل در

اروپا علاوه بر نهضت آزادیبخش الجزایر با دیگر نهضتهای ملی افریقا و آسیا، آشنایی پیدا کرد

و به دنبال افشای شهادت پاتریس لومومبا در 1961 تظاهرات وسیعی از سوی سیاهپوستان در مقابل

سفارت بلژیک در پاریس سازمان یافته بود که منجر به حمله پلیس و دستگیری عده زیادی از جمله

دکتر علی شریعتی شد. دولت فرانسه که با بررسی وضع سیاسی او، تصمیم به اخراج وی گرفت اما

با حمایت قاضی سوسیالیست دادگاه، مجبور می شود اجرای حکم را

معوق گذارد. وی در سال 1963 با درجه دکتری یونیورسیته

فارغ التحصیل شد و پس از مدتی او به همراه خانواده و سه فرزندش

به ایران بازگشت و در مرز بازرگان توسط مأموران ساواک دستگیر شد.

پس از بازگشت از اروپا

پس از پنج سال تحصیل و آموختن و فعالیت سیاسی، در اروپا، بازگشت به فضای راکد و بسته جامعه ایران

و آن هم تدریس در دبیرستان بسیار رنج آور بود، سال بعد (وی) پس ازقبولی در امتحان

به عنوان کارشناس کتب درسی به تهران منتقل می شود و با آقایان برقعی و باهنر و دکتر بهشتی که از

مسئولین بررسی کتب دینی بودند، همکاری می کند. ترجمه کتاب «سلمان پاک» اثر پروفسور

لوئی ماسینیون حاصل تلاش او در این دوره است. از سال 1345 او به استادیار رشته تاریخ در

دانشکده مشهد استخدام می شود. موضوعات اساسی تدرس او را می توان به چند بخش تقسیم کرد:

تاریخ ایران، تاریخ و تمدن اسلامی و تاریخ تمدنهای غیر اسلامی. از همان آغاز روش تدریس، برخوردش با

مقررات متداول در دانشکده و رفتارش با دانشجویان، او را از دیگر استادان متمایز می

کرد. چاپ کتاب اسلام شناسی و موفقیت درسهای دکتر علی شریعتی در دانشکده مشهد

و ایراد سخنرانیهای او در حسینیه ارشاد در تهران

موجب شد که دانشکده های دیگر ایران از او تقاضای

سخنرانی کنند این سخنرانیها از نیمه دوم سال 1347 آغاز شد. مجموعه این فعالیتها مسئولین دانشگاه را بر آن داشت

که ارتباط او با دانشجویان را قطع کنند و به کلاسهای وی که در واقع به جلسات

سیاسی ـ فرهنگی بیشتر شباهت داشت، خاتمه دهند. در پی این کشمکشها و دستور شفاهی ساواک به دانشگاه مشهد

کلاسهای درس او، از مهرماه 1350، رسماً تعطیل شد. از اواخر آبان ماه 51

بخاطر سخنرانی های ضد رژیم، زندگی مخفی وی آغاز شد

و پس از چند ماه زندگی مخفی درمهرماه سال 1352 خود را به ساواک

معرفی کرد که تا 18 ماه او را در سلول انفرادی زندانی کردند؛ که

نهایتاً در اواخر اسفند ماه سال 53 او از زندان آزاد می شود و بدین ترتیب مهمترین فصل

زندگی اجتماعی و سیاسی وی خاتمه می یابد. در این دوران که مجبور به خانه نشینی بود؛ فرصت یافت تا به

فرزندانش توجه بیشتری کند. در سال 55، با فرستادن پسرش (احسان) به خارج از کشور فرصت یافت

تا مقدمات برنامه هجرت خود را فراهم کند. دکتر شریعتی نهایتا در روز 26 اردیبهشت سال

1356 از ایران، به مقصد بلژیک هجرت کرد و پس از اقامتی سه روزه در بروکسل عازم انگلستان

شد و در منزل یکی از بستگان نزدیک همسر خود اقامت گزید و پس از گذشت یک ماه در 29

خرداد همان سال به نحو مشکوک درگذشت و با مشورت استاد محمد تقی شریعتی و کمک دوستان و یاران او

از جمله شهید دکتر چمران و امام موسی صدر در جوار حرم مطهر حضرت زینب (س)

در سوریه به خاک سپرده شد

دکتر حسین محی الدین الهی قمشه ای



حسین محی الدین الهی قمشه ای فرزند چهارم استاد فقید مهدی الهی قمشه ای و خانم طیبه تربتی در دی ماه 1318 (ژانویه 1940) در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدائی، متوسطه و دانشگاهی را به ترتیب در دبستان دانش، دبیرستان مروی و دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران تا درجه دکتری (Ph.D. In Islamic Philosophy & Theology) به پایان برد و نیز تحصیلات حوزوی و سنتی (Liberal studies) را نزد پدر، و استادان دیگر دنبال کرد. پدر ایشان فیلسوف، مجتهد، شاعر و مترجم برجسته ای بودند و اولین و معتبر ترین ترجمه فارسی قرآن از کارهای ایشان میباشد. دکتر قمشه ای پس از پایان تحصیلات دانشگاهی به کار تدریس در دانشگاه تهران و سایر مراکز آموزش عالی در داخل و بعد ها خارج از کشور پرداخت و در کنار آن به تالیف و ترجمه در زمینه عرفان و ادبیات و زیبائی شناسی مشغول شد. وی در سال 1358 قریب یکسال نیز ریاست کتابخانه ملی ایران را عهده دار بود.

تحصیلات حوزوی یا سنتی یا همان Liberal Studies شامل دوره کامل دروس و مباحث اسلامی میباشد از جمله: اخلاق(Ethics)، منطق(Logic)، فلسفه و کلام(Theology)، فقه اسلامی(Islamic jurisprudence) ، زبان و ادبیات عرب، ادبیات فارسی با تمرکز بر شعرای عرفانی منجمله نظامی، مولانا، سعدی، حافظ، و شبستری.
ایشان دارای همسر و دو فرزند، یک پسر و یک دختر بنامهای شاهد و شادی می باشند. همسر ایشان دارای درجه دکتری در رشته علوم و صنایع غذایی بوده و استاد دانشکده پزشکی شهید بهشتی و موسسه علوم و صنایع غذایی و تغذیه و بهداشت میباشند. وی مولف و مترجم کتابها و مقالات در زمینه علوم غذایی نیز میباشد.

دکتر قمشه ای شاغل هیچ شغل رسمی نیست و کارش بیشتر به تدریس آزاد در دانشگاهها و مراکز فرهنگی و تالیف و ترجمه کتاب گذشته و می گذرد.

همه آموزش های او در ایران صورت گرفته و زبان انگلیسی، عربی، فرانسه و غیره را نیز در ایران آموخته است. ساکن تهران است و سالی یکی دو بار به مدت سه تا چهار هفته برای ایراد سخنرانی به کشور های خارج سفر می کند. وی در اکثر کشورهای اروپایی، کانادا، آمریکا، انگلیس، هند، تاجیکستان، و استرالیا (ملبورن، سیدنی، بریزبین) سخنرانی داشته است.

ایشان به موسیقی ارادت خاص دارد و آنرا بیش از سایر هنر ها در سخنرانیهای خود ستوده و همگان را به آموختن آن تشویق نموده است.

او میگوید فرهنگ نور الهی است، از هرکجا بتابد آنجا مشرق است.

پیام آور عشق، استاد قمشه ای، با خستگی ناپذیری تحسین بر انگیزش همواره پیک آشنایی ایرانی و غیر ایرانی با فلسفه و ادبیات غنی عرفانی ایران بوده و در این راستا در دانشگاههاو مراکز علمی فرهنگی بیشماری در ایران و خارج از ایران تدریس و سخنرانی داشته که از آن میان میتوان تدریس فلسفه، عرفان، ادبیات، و هنر در دانشگاه تهران و دیگر دانشگاههای ایران و همچنین دانشگاههای لندن، آکسفورد، هاروارد، پرینستن، و برکلی کالیفرنیا را نام برد.

مجموعه سخنرانی های ایشان در Temenos Academy لندن بین سالهای 1994 تا 1996 در باره هنر و حکمت داستانسرایی در مثنوی، هفت داستان در زیر هفت گنبد از حکیم نطامی، عطار، و قرآن نیز نمایانگر اعتبار جهانی این فیلسوف عاشق می باشد.

دکتر قمشه ای همچنین با هنر هایی چون نقاشی و موسیقی و خوشنویسی از نزدیک آشنایی دارد و گاهگاهی در زمینه خوش نویسی آثاری از او به نمایش گذاشته شده است. ایشان به موسیقی ارادت خاص دارد و آنرا بیش از سایر هنر ها در سخنرانیهای خود ستوده و همگان را به آموختن آن تشویق نموده است. به قول یکی از موسیقیدانان هیچیک از سخنرانیهای دکتر قمشه ای نیست که در آن نکته ای در باره موسیقی نباشد.

دکتر قمشه ای از حافظه درخشانی برخوردار است و به نظر می رسد که قرآن را تقزیبا از حفظ دارد و با مثنوی و حافظ و نظامی و فردوسی چنان است که گویی دیوان آنها در پیش روی او گشاده است و بخصوص گلشن راز شیخ محمود شبستری تماما در خاطر اوست. وی همچنین در ادبیات انگلیس و عرب نیز می تواند ساعتها از حفظ ، اشعار و قطعاتی را بازگو کند.

دکتر قمشه ای اغلب روی این نکته تاکید دارد که اگر جاذبه ای در سخن او هست امتیازش به سعدی و حافظ و مولانا و بزرگان شرق و غرب باز می گردد و او تنها خود را توزیع کننده بخشی از فرهنگ جهانی در میان وارثان آن می داند.

دکتر قمشه ای امیدوار است که نسل جدید با توجه به امکانات شگفت انگیز ارتباطی امروزه و با استفاده از آخرین پیشرفتهای تکنولوژیکی بتوانند چراغ فرهنگ جهانی را روشن نگه دارند و نصیحت فردوسی را بجای آورند که فرمود:

به گفتار دانندگان راه جوی
به گیتی بگرد و به هر کس بگوی
در بیان پیوند بین عرفان و علم و تکنولوژی نظر ایشان، طبق سخنرانیهای مفصلی که در این زمینه داشته اند، این است که تکنولوژی حاکمیت انسان بر دیو های بیرونی یعنی نیروهای سرکش طبیعی است و عرفان حاکمیت انسان بر دیو های درونی مانند حرص و کبر و کینه و امثال آن است. بدین سان عرفان و تکنولوژی در هدف با هم بسیار نزدیکند و می توان و باید در میان غوغای تکنولوژی عارف نیز بود.

جوانان

استاد قمشه ای معتقدند که جوانان با ارزش ترین سرمایه هر جامعه بوده و در این دنیای پر آشوب که رسانه ها و مراجع گوناگون باعث بوجود آمدن پدیده مضر انباشت و آلودگی اطلاعاتی گردیده اند، ما میبایست با تمام نیرو به یاری آنان شتافته و راهی نو در پیش پای آنها نهیم و صدایی و نوایی تازه به گوش آنها برسانیم تا حد اقل آنان حق انتخابی دیگر نیز داشته باشند. به همین سبب استاد قمشه ای طرحی برای پرورش فکری و فرهنگی جوانان در دست تهیه دارند با عنوان سرمایه گذاری فرهنگی. این طرح شامل خلاصه سازی کتابهای بزرگ جهان بر مبنای قضاوت منتقدان بین المللی، ارائه مقالات و اشعار برجسته دنیا و معرفی شیوه های مطالعه برای کسب فرهنگ جهانی می باشد. کتاب 365 روز با سعدی ایشان از این گروه کتاب است که چاپ گردیده و کتابهای دیگر 365 روز در صحبت شکسپیر، 365 روز با ادبیات انگلیس (در قلمرو زرین)، 365 روز در صحبت مولانا، و 365 روز در صحبت قرآن نیز در دست چاپ می باشند. در کتاب 365 روز در صحبت قرآن علاوه بر ارائه و ترجمه و تفسیر امهات (آیات کلیدی) کتاب آسمانی، دایره وسیع تاثیر قرآن بر ادب پارسی نیز به اختصار خاطر نشان شده است.
زن از دیدگاه عرفانی

او درباره خانمها نظرات خاص عرفانی دارد از جمله اینکه زن در مقام معشوقی قرار دارد و مظهر معشوقیت و محبوبیت خداوند در روی زمین است. و به همین سبب در ادب تغزلی عرفانی پارسی همه جا معشوق مطلق که خداست در صورت زن وصف می شود و مقصود از دختر پادشاه چین و بت چینی یا دختر چینی جلوه و جمال الهی است.

گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی
از گردش او گردش این پرده نبینی؟

تهاجم غیر فرهنگی

تفکر جهانی استاد قمشه ای نشئت از این اعتقاد می گیرد که "تهاجم فرهنگی" مشکل شرق نیست بلکه "تهاجم غیر فرهنگی" است که مشکل است. چه بسا فرهنگ اصیل غرب و همه کشورهای جهان می تواند مایه تعالی و رشد معنوی همگان باشد. چنانکه فرهنگ اصیل شرق نیز برای غربیان پیوسته سرچشمه الهام و معرفت بوده است.

او میگوید فرهنگ نور الهی است، از هرکجا بتابد آنجا مشرق است و آن نور در سه جلوه ظاهر می شود که عبارتند از زیبایی، دانایی و نیکویی. جامعه با فرهنگ جامعه ایست که در آن به زیبایی و دانایی و نیکویی بیش از هر چیز بها داده می شود و ثروت و قدرت و دولت و مقام و منصب همه در خدمت این سه ارزش قرار می گیرند.

پیام دکتر قمشه ای در همه سخنرانیهایش بر محور علم و هنر و اخلاق می گردد. تعریف ایشان از این سه ارزش متعالی چنین است که شناخت نظام و هارمونی عالم، علم است. احساس نظام و هارمونی و خلق و ارائه تناسبات تازه هنر است و عمل کردن بر طبق هارمونی های درون و بیرون اخلاق را تشکیل می دهد. هدف علم رسیدن به حقیقت و هدف هنر کشف و ارائه زیبایی و هدف اخلاق رسیدن به خیر و سعادت است و این هر سه یعنی حقیقت و زیبایی و خیر، سه جلوه از یک ذات هستند. آنچه خیر است زیباست و حقیقت دارد، آنچه زیباست خیر است و حقیقت دارد و آنچه حقیقت دارد خیر است و زیباست. شعر معروف زیر از جان کیتز (John Keats) انگلیسی که بخش اول آن از افلاطون گرفته شده مبین همین دیدگاه در فرهنگ غرب است:

"Beauty is truth, truth beauty,"
that is all ye know on earth,
and all ye need to know.

آلبرت انیشتین



آلبرت انیشتین
دانشمند آلمانی (1879- 1955)
«آلبرت انیشتین» در چهاردهم مارس 1879 در شهر «اولم» واقع در ناحیه «ورتمبرگ» آلمان متولد شد. وقتی که آلبرت یک ساله بود، خانواده وی از اولم عازم مونیخ گردیدند. پدر آلبرت، هرمان انیشتین، کارخانه کوچکی برای تولید محصولات الکتروشیمیایی داشت و با کمک برادرش که مدیر فنی کارخانه بود، از آن بهره برداری می کرد. وی از لحاظ عقاید سیاسی با حکومت پروسی ها مخالفت داشت، اما امپراتوری جدید آلمان را ستایش می کرد و صدر اعظم آن « بیسمارک » و ژنرال « مولتکه » و امپراتور پیر یعنی « ویلهم اول» را مورد تجلیل قرار می داد. مادر انیشتین که پائولین کوخ نام داشت، بیش از پدر زندگی را جدی می گرفت و از احساسات هنرمندانه ای برخوردار بود.
آلبرت کوچولو به هیچ عنوان کودک اعجوبه ای نبود و حتی مدت زیادی طول کشید تا سخن گفتن را بیاموزد؛ بطوریکه پدر و مادرش وحشت زده شدند که مبادا فرزندشان ناقص و غیرعادی باشد. اما بالاخره شروع به حرف زدن کرد، ولی غالباً ساکت و خاموش بود و هرگز بازیهای عادی کودکان را دوست نداشت. تحصیلات ابتدائی خود را طبق تعالیم کاتولیک گذراند و از آن لذت فراوان برد و حتی در دروسی که به شرعیات و قوانین مذهبی کاتولیک بستگی داشت، چنان قوی شد که توانست در هر مورد که همشاگردانش قادر نبودند به سوالهای معلم جواب دهند، به آنها کمک کند. انیشتین جوان در ده سالگی مدرسه ابتدائی را ترک کرد و در شهر مونیخ به مدرسه متوسطه « لوئیت پول» وارد شد.

ذوق هنری
ذوق هنری انیشتین چنان بود که وقتی در سن پنج سالگی، پدرش قطب نمایی جیبی را به او نشان داد، خاصیت اسرار آمیز عقربه مغناطیسی تأثیر عمیقی بر وی گذاشت. زمانی که انیشتین پانزده ساله بود، حادثه ای اتفاق افتاد که جریان زندگی او را به سمت جدیدی سوق داد. پدر او در کار تجارت با مشکلاتی مواجه شد و صلاح را در آن دید تا کارخانه خود را در مونیخ بفروشد و جای دیگری را برای کسب و کار خود ترتیب دهد. از آن جا که وی خوش بین و علاقمند به کسب لذت بود، تصمیم گرفت به کشوری مهاجرت کند که زندگی در آن با سعادت بیشتری همراه باشد و به این منظور، ایتالیا را انتخاب کرد و در شهر میلان مؤسسه مشابهی را ایجاد نمود. هنگامیکه وارد شهر میلان شدند، آلبرت به پدر خود گفت که قصد دارد تابعیت کشور آلمان را ترک گوید، اما آقای هرمان به وی تذکر داد که این کار زشت و نابهنجار است.

دوران دانشجویی
در این دوران، مشهورترین مؤسسه فنی در اروپای مرکزی به استثنای آلمان، مدرسه دارالفنون سوئیس در شهر زوریخ بود. آلبرت در امتحان ورودی این مؤسسه شرکت کرد، ولی بخاطر اینکه درعلوم طبیعی اطلاعات وسیعی نداشت، پذیرفته نشد. با این حال، مدیر دارالفنون زوریخ تحت تأثیر اطلاعات وسیع او راجع به ریاضیات واقع شد و از وی درخواست کرد تا دیپلم متوسطه ای را که برای ورود به دارالفنون لازم است، در یک مدرسه سوئیسی بدست آورد و او را به مدرسه ممتاز شهر کوچک « آرائو » که با روش جدیدی اداره می شد، معرفی کرد. وی بعد از یک سال اقامت در مدرسه مذبور، دیپلم لازم را بدست آورد و در نتیجه، بدون امتحان در دارالفنون زوریخ پذیرفته شد. با این که درس های فیزیک دارالفنون از هیچ گونه عمق فکری برخوردار نبود، اما حضور در آنها آلبرت را تحریک کرد تا آثار استادان کلاسیک فیزیک نظری از قبیل بولترمان، ماکسول و هوتز را با حرص عجیبی مطالعه کند. آلبرت درست در اواخر قرن 19، تحصیلات خود را به اتمام رساند و با مسأله مهم کسب شغل مواجه گردید. از آنجا که نتوانست مقام تدریس در مدرسه پلی تکنیک را بدست آورد، تنها راه باقی مانده این بود که چنین شغل و مقامی را در یک مدرسه متوسطه جستجو کند.
در سال 1910 ، آلبرت بیست و یک سال داشت و تابعیت سوئیس را بدست آورده بود. وی داوطلب شغل معلمی خصوصی گردید و پذیرفته شد. انیشتین از کار خود راضی بود؛ چرا که می توانست به پرورش جوانان بپردازد، اما بزودی متوجه شد که معلمان دیگر نیکی را از او ضایع و فاسد می کنند و این شغل را ترک کرد. بعد از مدتی، در دفتر ثبت اختراعات مشغول به کار شد و به شهر« برن» انتقال یافت. کمی بعد از انتقال به شهر برن، با میلواماریچ همشاگردی قدیم خود در مدرسه پلی تکنیک ازدواج کرد و حاصل آن دو پسر بود که اسم پسر بزرگتر را آلبرت گذاشتند. کار انیشتین در دفتر اختراعات خالی از لطف نبود و حتی بسیار جالب به نظر می رسید. او وظیفه داشت، اختراعاتی را که به دفتر مذبور می آوردند، مورد آزمایش اولیه قرار دهد. شاید تمرین در همین کار موجب شده بود که وی با قدرت خارق العاده و بی مانند، بتواند نتایج اصلی و اساسی هر فرض و نظریه جدیدی را به سرعت درک و استخراج کند؛ چرا که انیشتین به قوانین کلی فیزیک علاقه داشت و به حقیقت درصدد بود تا میدان وسیع تجارت را به وجهی منطقی استنتاج کند.
در اواخر سال 1910 کرسی فیزیک نظری در دانشگاه آلمانی پراگ خالی شد. انتصاب استادان این قبیل دانشگاهها طبق پیشنهاد دانشکده بوسیله امپراتور اتریش انجام می گرفت که معمولاً حق انتخاب خویش را به وزیر فرهنگ واگذار می کرد. تصمیم قطعی برای انتخاب داوطلب، قبل از همه، برعهده فیزیکدانی به نام « آنتون لامپا » بود و او برای انتخاب استاد، دو نفر را مد نظر داشت که یکی از آنها « کوستاویائومان» و دیگری « انیشتین» بود. یائومان این پیشنهاد را رد کرد و انیشتین پس از کش و قوس های فراوان، این مقام را پذیرفت. دو ویژگی انیشتشن موجب شد که استاد زبردستی گردد : نخست اینکه، علاقه فراوانی داشت تا برای عده بیشتری از همنوعان خود و بخصوص کسانی که در حول و حوش او می زیستند، مفید باشد. ویژگی دوم، یعنی ذوق هنریش، وی را وا می داشت که افکار عمومی خود را به نحوی روشن و منطقی مرتب سازد. از سوی دیگر، روش تنظیم آنها به نحوی بود که چه خود او و چه مستمعان از نظر جهان شناسی نیز لذت ببرند.

عزیمت از پراگ
انیشتین در مدتی که در پراگ تدریس می کرد، نه تنها نظریه جدید خود را بنا نهاد، بلکه با شدت بیشتری، نظریه خود درباره کوآنتوم نو را که در شهر برن شروع کرده بود، توسعه داد. با همه این تفاصیل، انیشتین به دانشگاه پراگ اطلاع داد که در خاتمه دوره تابستانی سال 1912 این دانشگاه را ترک خواهد کرد. عزیمت ناگهانی انیشتین از پراگ، سر و صدای زیادی را در این شهر بوجود آورد. در سر مقاله بزرگترین روزنامه آلمانی شهر پراگ نوشته شد :
« نبوغ و شهرت فوق العاده انیشیتن باعث شد که همکارانش او را مورد شکنجه و آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ را ترک کرد ». انیشتین عازم شهر زوریخ گردید و در پایان سال 1912در سمت استاد مدرسه پلی تکنیک زوریخ مشغول به کار شد. شهرت انیشتین تا بدانجا رسیده بود که بسیاری از مؤسسات و سازمانهای علمی جهان علاقه داشتند که وی بعنوان عضو وابسته با مؤسسه ایشان در ارتباط باشد. مقامات رسمی آلمان، سالها کوشش می کردند که شهر برلن نه فقط مرکز قدرت سیاسی و اقتصادی، بلکه در عین حال کانون فعالیت هنری و علمی نیز محسوب گردد؛ بهمین جهت از انیشتین دعوت بعمل آوردند. انیشتین مدت کمی بعد از ورود به برلن، از همسر خویش هیلوا که از جنبه های مختلف با او توافق نداشت، جدا گردید. هنگامیکه به عضویت آکادمی پادشاهی انتخاب شد، سی و چهار سال سن داشت و نسبت به همکاران خود که از او مسن تر بودند، بیش از حد جوان می نمود.
فعالیت اصلی انیشتین در برلن این بود که با همکاران خویش و یا دانشجویان رشته فیزیک، درباره کارهای علمی مصاحبه و مذاکره نموده و آنها را در تهیه برنامه علمی راهنمایی کند. هنوز یکسال از اقامت انیشتین در برلن نگذشته بود که در ماه اوت 1914 جنگ جهانی شروع شد. در طی جنگ جهانی اول ، روزنامه های برلن همه روزه از وقایع جنگ و شروع فتوحات ارتش آلمان سخن می گفتند. در عین حال، انیشتین در منزل خود با دختر عمه خویش الزا آشنایی پیدا کرد. الزا زنی مهربان و خونگرم بود و از شوهر مرحوم سابق خود دو دختر داشت؛ با این حال، انیشتین با او ازدواج کرد. جنگ بین المللی و شرایط معرفت النفسی که در نتیجه آن بر دنیای علم تحصیل گردید، مانع از آن نشد که انیشتین با حرارت فوق العاده به توسعه و تکمیل نظریه ثقل خویش بپردازد و با پیمودن راه تفکری که در پراگ و زوریخ در پیش گرفته بود، در سال 1916 توانست نظریه ای برای ثقل ارائه دهد. وی جاذبه عمومی را بنا نهاد که به کلی مستقل از نظریه های گذشته و از نظر منطقی دارای وحدت کامل بود.
اهمیت نظریه جدید به زودی مورد تأیید و توجه دانشمندانی واقع گردید که دارای قدرت خلاق علمی بودند. تأیید تجربی نظریه انیشتین، توجه عموم مردم را نیز به شدت جلب کرده بود. از این پس، دیگر انیشتین مردی نبود که فقط مورد توجه دانشمندان باشد. به زودی، او نیز همچون زمامداران مشهور ممالک ، بازیگران بزرگ سینما و تئاتر، شهرت عام بدست آورد.

مسافرتهای انیشتین
تبلیغات مخالف و حملاتی که علیه انیشتین می شد، موجب گردید که در تمام ممالک جهان و در همه طبقات اجتماعی، توجه عموم مردم به سوی تئوریهای او جلب شود. در این زمان، انیشتین ابتدا به هلند و سپس به کشورهای چکسلواکی، اسپانیا، فرانسه، روسیه، اتریش، انگلیس، آمریکا و بسیاری از کشورهای دیگر سفر کرد. اما نکته قابل توجه این است که وقتی انیشتین و همسر او به بندرگاه نیویورک رسیدند، با استقبال شدید و تظاهرات پرشوری مواجه شدند که به احتمال قوی نظیر آن هرگز هنگام ورود یکی از دانشمندان رخ نداده بود .
انیشتین به آسیا و کشورهای چین، ژاپن و فلسطین سفر کرد و این خاتمه سفرهای او بود. وی درسال 1924 بعد از مسافرتهای متعدد به اکناف جهان، بار دیگر در برلن مستقر گردید. حملات همچنان بر علیه او ادامه داشت و نظریات او را بعنوان بیان افکار قوم یهود و به سوی فاشیسم می دانستند. از این رو، انیشتین به شهر پرینستون در آمریکا رفت. در سال 1936 همسرش الزا از دنیا رفت و خواهر انیشتین که در فلورانس بود، به شهر پرینستون نزد برادرش آمد. در همین دوران، انیشتین تابعیت کشور آمریکا را پذیرفت. وی در سال 1945 طبق قانون بازنشستگی، مقام استادی مؤسسه مطالعات عالی پرینستون را ترک کرد، ولی این تغییر سمت رسمی، تغییری در روش زندگی و کار او به وجود نیاورد. او کماکان در پرینستون بسر می برد و در مؤسسه مذبور به تحقیقات خود ادامه می داد.

آخرین سالهای زندگی انیشتین
دوران تحقیق در شهر پرینستون آمیخته با اضطراب بود. هنوز ده سال دیگر از زندگی انیشتین باقی مانده بود؛ لیکن این دوره ده ساله، درست مصادف با عهد بمب اتمی بوده و بشریت، تمرین و آموزش خود را در این زمینه آغاز نمود. بنابراین، مسأله واقعی که برای او مطرح شد، موضوع چگونگی پیدایش بمب اتمی نبود.
سرانجام در روز هجدهم آوریل 1955 بزرگترین دانشمند و متفکر قرن بیستم ، پیغمبر صلح و حامی محنت دیدگان جهان، مردی که احتمالأ همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همه مردان جهان بوده است، در شهر پرینستون واقع در ممالک متحده آمریکای شمالی از زندگی، تفکر و مبارزه دست کشید و درگذشت.
در پایان به اظهار نظر برخی از مشاهیر درباره انیشتین می پردازیم :
«پیشرفتی که انیشتین درباره طبیعت، نصیب معرفت ما کرد، از قدرت جهان امروز خارج است. فقط نسل های آینده مفهوم واقعی آن را درک خواهند کرد». «دکتر هارولددوز، رئیس دانشگاه پرینستون در آمریکا ».
«وی دانشمند بزرگ این عصر و به واقع یکی از جویندگان عدالت و راستی بود که هرگز با نادرستی و ظلم مصالحه نکرد».« جواهر لعل نهرو، نخست وزیر هند».

محمود حسابی



سید محمود حسابی در سال 1281 (ه.ش), از پدر و مادری تفرشی در تهران زاده شدند. پس از سپری نمودن چهار سال از دوران کودکی در تهران, به همراه خانواده (پدر, مادر, برادر) عازم شامات گردیدند. در هفت سالگی تحصیلات ابتدایی خود را در بیروت, با تنگدستی و مرارت های دور از وطن در مدرسه کشیش های فرانسوی آغاز کردند و همزمان, توسط مادر فداکار, متدین و فاضله خود (خانم گوهرشاد حسابی) , تحت آموزش تعلیمات مذهبی و ادبیات فارسی قرار گرفتند. استاد, قرآن کریم را حفظ و به آن اعتقادی ژرف داشتند. دیوان حافظ را نیز از برداشته و به بوستان و گلستان سعدی, شاهنامه فردوسی, مثنوی مولوی, منشات قائم مقام اشراف کامل داشتند.

شروع تحصیلات متوسطه ایشان مصادف با آغاز جنگ جهانی اول, و تعطیلی مدارس فرانسوی زبان بیروت بود. از این رو, پس از دو سال تحصیل در منزل برای ادامه به کالج آمریکایی بیروت رفتند و در سن هفده سالگی لیسانس ادبیات, در سن نوزده سالگی, لیسانس بیولوژی و پس از آن مدرک مهندسی راه و ساختمان را اخذ نمودند. در آن زمان با نقشه کشی و راهسازی, به امرار معاش خانواده کمک می کردند. استاد همچنین در رشته های پزشکی, ریاضیات و ستاره شناسی به تحصیلات آکادمیک پرداختند.

شرکت راهسازی فرانسوی که استاد در آن مشغول به کار بودند, به پاس قدردانی از زحماتشان, ایشان را برای ادامه تحصیل به کشور فرانسه اعزام کرد و بدین ترتیب در سال1924 (م) به مدرسه عالی برق پاریس وارد و در سال 1925 (م) فارغ التحصیل شدند.

همزمان با تحصیل در رشته معدن, در راه آهن برقی فرانسه مشغول به کار گردیدند و پس از پایان تحصیل در این رشته کار خود را در معادن آهن شمال فرانسه و معادن زغال سنگ ایالت "سار" آغاز کردند. سپس به دلیل وجود روحیه علمی, به تحصیل و تحقیق, در دانشگاه سوربن, در رشته فیزیک پرداختند و در سال 1927 (م) در سن بیست و پنج سالگی دانشنامه دکترای فیزیک خود را , با ارائه رساله ای تحت عنوان "حساسیت سلول های فتوالکتریک", با درجه عالی دریافت کردند.

استاد با شعر و موسیقی سنتی ایران و موسیقی کلاسیک غرب به خوبی آشنایی داشتند وایشان در چند رشته ورزشی موفقیت هایی کسب نمودند که از آن میان می توان به دیپلم نجات غریق در رشته شنا اشاره نمود.

پروفسور حسابی به دلیل عشق به میهن و با وجود امکان ادامه تحقیقات در خارج از کشور به ایران بازگشت و با ایمان و تعهد, به خدمتی خستگی ناپذیر پرداخت تا جوانان ایرانی را با علوم نوین آشنا سازد. پایه گذاری علوم نوین و تاسیس دارالمعلمین و دانشسرای عالی, دانشکده های فنی و علوم دانشگاه تهران, نگارش ده ها کتاب و جزوه و راه اندازی و پایه گذاری فیزیک و مهندسی نوین, ایشان را به نام پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران در کشور معروف کرد. حدود هفتاد سال خدمت علمی ایشان در گسترش علوم روز و واژه گزینی علمی در برابر هجوم لغات خارجی و نیز پایه گذاری مراکز آموزشی, پژوهشی, تخصصی, علمی و ..., از جمله اقدامات ارزشمند استاد به شمار می رود که برای نمونه به مواردی اشاره می کنیم:

_ اولین نقشه برداری فنی و تخصصی کشور (راه بندرلنگه به بوشهر)

_ اولین راهسازی مدرن و علمی ایران (راه تهران به شمشک)

_ پایه گذاری اولین مدارس عشایری کشور

_ پایه گذاری دارالمعلمین عالی

_ پایه گذاری دانشسرای عالی

_ ساخت اولین رادیو در کشور

_ راه اندازی اولین آنتن فرستنده در کشور

_ راه اندازی اولین مرکز زلزله شناسی کشور

_ راه اندازی اولین رآکتور اتمی سازمان انرژی اتمی کشور

_ راه اندازی اولین دستگاه رادیولوژی در ایران

_ تعیین ساعت ایران

_ پایه گذاری اولین بیمارستان خصوصی در ایران, به نام بیمارستان "گوهرشاد"

_ شرکت در پایه گذاری فرهنگستان ایران و ایجاد انجمن زبان فارسی

_تدوین اساسنامه طرح تاسیس دانشگاه تهران

_ پایه گذاری دانشکده فنی دانشگاه تهران

_ پایه گذاری دانشکده علوم دانشگاه تهران

_ پایه گذاری شورای عالی معارف

_ پایه گذاری مرکز عدسی سازی اپتیک کاربردی در دانشکده علوم دانشگاه تهران

_ پایه گذاری بخش آکوستیک در دانشگاه و اندازه گیری فواصل گام های موسیقی ایرانی به روش علمی

_ پایه گذاری و برنامه ریزی آموزش نوین ابتدایی و دبیرستانی

_ پایه گذاری موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران

_ پایه گذاری مرکز تحقیقات اتمی دانشگاه تهران

_ پایه گذاری اولین رصدخانه نوین در ایران

_ پایه گذاری مرکز مدرن تعقیب ماهواره ها در شیراز

_ پایه گذاری مرکز مخابرات اسدآباد همدان

_ پایه گذاری انجمن موسیقی ایران و مرکز پژوهش های موسیقی

_ پایه گذاری کمیته پژوهشی فضای ایران

_ ایجاد اولین ایستگاه هواشناسی کشور (در ساختمان دانشسرای عالی در نگارستان دانشگاه تهران)

_ تدوین اساسنامه و تاسیس موسسه ملی ستاندارد

_ تدوین آیین نامه کارخانجات نساجی کشور و رساله چگونگی حمایت دولت در رشد این صنعت

_ پایه گذاری واحد تحقیقاتی صنعتی سغدایی (پژوهش و صنعت در الکترونیک, فیزیک, فیزیک اپتیک, هوش مصنوعی)

_ راه اندازی اولین آسیاب آبی تولید برق (ژنراتور) در کشور

_ ایجاد اولین کارگاه های تجربی در علوم کاربردی در ایران

_ ایجاد اولین آزمایشگاه علوم پایه در کشور

حکایتی در باره دیوار چین



کمتر کسی است در جهان که نام دیوار چین را نشنیده باشد که بین مغولستان و چین به معنی اخص ممتد است. این دیوار بزرگ بیش از دو هزار سال عمر کرده است و بیش از 6000 کیلومتر طول دارد.

بلندی آن قسمت دیوار که در شمال پکن بناشدن است 8.5 ممتر و در نقط دیگر از 4 تا 15 متر است و قطر دیوار 4.5 تا 7.5 متر می باشد و در فواطل برجها دارد. تصور نکنید دیوار چین یک دیوار متصل دیوارهای دراز و کوتاه در هم و برهم است. چون هر دودمان پس از روی کار آمدن دیوارهائی می ساختند از این روی دیوار چین شامل دیوارهای متعدد جدا گانه شده است .

ابتدای دیوار در مشرق شانهای گوان ، نا نکو ، ین من ( در شانسی) و جیایو گوان ( در گانسو) است وساختن دیوار در قرن سوم قبل از میلاد درعهد امپراطور" شی خوانگ تی" از سلسله سلاطین " چین" ( 221 تا 108 قبل از میلاد) شروع شد و دامنه کار دیوار سازی در طی سلطنت آن دودمان بسیار وسیع گردید. یک میلیون برای این کار بسیج شده بودند و چون شرایط کار بسیار سخت بود گروه کثیری از کارگران می رفتند و برنمی گشتند.

کسانیکه در محل ساختمان می مردند جسدشان را لای دیوار می گذاشتند. اکنون در انتهای شرقی این دیوار یعنی در " شان های گوان" معبدی وجود دارد که می گویند برای بانوئی به اسم " مون جیان نو" ساخته شده است.مون جیان نو" دختری بود که با جوانی از مردم دهکده خود ازدواج کرده بود. چند روز پس از اردواج شوهر را برای دیوارسازی بردند. چند سالی از رفتن او گذشت و هیچ خبری از او نرسید.

" مون جیان نو" که پیوسته نگران سرنوشت شوهر خود بود عاقبت تصمیم گرفت شخصا برود و از وی سراغی بگیرد و او را بیابد. روزی عازم محل کار او شد پس از طی مسافت بسیار سرانجام به محل کار شوهر رسید، ولی شوهر خود را پیدا نکرد. همکارانش به او گفتند خیلی احتمال دارد که شوهرش مرده باشد و جسد او را هم لای دیوار گذارده باشند .

مون جیان نو این خبر را که شنید بسیار غمگین کردید و همانجا ماند و روزها و شبها زیر آن قسمت دیوار می نشست و گریه می کرد. شبی در اثنا گریستن ، آواز مهیبی شنید سرش را بلند کرد دید دیوار شکاف برداشته است، در داخل شکاف جسد شوهر خود را تشخیص داد ، آخر لباسی را که شوهرش برتن داشت خوب می شناخت. "مون جیان نو" بیدرنگ خود را روی جسد شوهر خود افکند و دیگر بیرون نیامد. اکنون این حکایت اسفناک همچنان در میان مردم چین برسر زبانهاست و سرزنشی از بیداد و ستم گذشتگان دارد.