
دین اسلام دینی است جهانی و همیشگی و یک سلسله
امور اعتقادی و مقررات اخلاقی و عملی است که به کار بستن آنها سعادت و
نیکبختی انسان را در دنیا و آخرت تأمین میکند. مقررات دین اسلام که از
جانب آفریدگار جهان فرستاده شده طوری است
که هر فردی از افراد بشر و هر جامعهای از جامعههای انسانی که آنها را به
کار بندد، بهترین شرایط زندگی و مترقیترین کمال انسانی برایش فراهم خواهد
شد. دین اسلام آثار نیکوی خود را به طور مساوی به همه کس و هر جامعهای
میبخشد و بزرگ و کوچک، دانا و نادان، مرد و زن، سفید پوست و سیاه پوست،
شرقی و غربی بدون تفاوت میتوانند از فواید و مزایای این آیین پاک برخوردار
شوند و نیازمندیهای خود را به نحو احسن و اکمل رفع نمایند، زیرا دین
اسلام معارف و مقررات خود را روی پایة آفرینش گذاشته و نیازمندیهای انسان
را منظور داشته به رفع آنها میپردازد و فطرت و ساختمان انسان نیز در همه
افراد مختلف و نژادهای متفاوت و زمانها یکسان است، زیرا بدیهی است که
جامعة انسانی از خاور گرفته تا باختر یک خانوادة نوعی است، یعنی همه از نوع
انساناند و بزرگ و کوچک، مرد و زن، دانا و نادان، سفید پوست و سیاه پوست
آن اعضاء و افراد این خانواده هستند و در اصول و ارکان ساختمان انسانی
شریکند و نیازمندیهای افراد مختلف و نژادهای متفاوت، مشابه است و آیندگان
بشر نیز فرزندان و زادگان همین خانوادهاند و قطعاً وارث حوائج و
نیازمندیهای اینان میباشند.[3]
همانطور که پرسشگر محترم میداند معارف دین اسلام به طور کلی به سه بخش تقسیم میگردد:
الف. اصول دین: اصول اساسی و اعتقادی اسلام.
ب. اخلاق.
ج. فروع فقهی و احکام.
گرچه هر یکی از این امور نیازمند تحلیل مبسوط است، امّا در اینجا به طور
خلاصه در چند تحت عنوان مطالبی در تشریح آنها ارائه میشود:
الف. اصول اساسی و اعتقادی اسلام
اصول دین یعنی ریشه و پایههای اصلی آن به چند اصل استوار است:
1. توحید، یعنی اعتقاد به یگانگی خدای جهان. قرآن کریم که کتاب آسمانی دین
اسلام است از راههای گوناگون درباره اثبات توحید و تشریع معارف توحید
برای بشر سخن گفته است. از آن میان فرمود: «در آفرینش آسمانها و زمین از
برای اهل ایمان آیهها و نشانههائی است که آنان را به سوی توحید رهبری
مینماید، و در آفرینش خودتان و این همه جنبندگان که در زمین پراکنده
میباشند علائم و آثاری است که اهل یقین و دانش را به یگانگی خداوند
میرساند».[4]
خلاصه پیام این آیه مبارکه آن است که در اختلافاتی که
شب و روز پیدا میکند و در نتیجه گاهی با هم برابر، گاهی از همدیگر درازتر و
کوتاهتر و گرمتر و سردتر میشوند و هم چنین در بارانی که خدای متعال از
آسمان نازل میکند و به واسطه آن زمین مرده را زنده میسازد، و همچنین در
متوجه ساختن و گردانیدن بادها از سوئی به سوی دیگر، دلایل و شواهد زیادی
است که صاحبان عقل و فهم را به دین حق و پذیرش توحید فرا میخواند.
در
نتیجه مشاهدة اجزاء به هم پیوسته این جهان پهناور و گردش عمومی حیرتانگیز
آن و نظامهای جزئی خیره کننده و مرتبط به هم که در هر گوشه و کنار آن در
جریان است برای هر انسانی خردمند روشن میسازد که جهان هستی و هر چه در آن
است در وجود و بقاء خود از یک وجود و مقام فناناپذیری سرچشمه میگیرد که با
قدرتی بیکران و علم بیپایان خود جهان را آفریده است.[5]
2. عدل،
اصل دوم از اصول دین اسلام عدل است. بیعدالتی و ظلم ریشه در نیازمندی
افراد ظالم و غیرعادل دارد و نوعاً برای رفع نیاز خود دست به بیعدالتی
میزند. امّا از آن جا که هیچ گونه نیازمندی به ساحت مقدس آفریدگار جهان
راه ندارد و هر حکمی که از مصدر جلال صادر میشود، اگر حکمی تکوینی است
برای تأمین مصالح عامه است که در محیط آفرینش باید مراعات شود و اگر حکم
تشریعی است برای سعادت و نیکبختی بندگان است. و منافع به خودشان بر
میگردد. قرآن کریم میفرماید: «ان الله لایظلم مثقال ذرة»[6]، یعنی خدای
متعال به اندازة سنگینی یک ذره ظلم نمیکند. و نیز فرمود: «و ما الله یرید
ظلماً للعباد»؛[7] خدای متعال نمیخواهد به بندگان خود ظلم کند.
3.
نبوت، اصل سوم نبوت است. گرچه که انسان خیر و شر و نفع و ضرر خود را
اجمالاً از راه عقل درک میکند، ولی همان عقل غالباً خود را باخته و از
خواهشهای نفسانی پیروی مینماید و گاهی نیز راه خطا میرود. بنابراین قطعی
است که هدایت خدائی باید از راه دیگری علاوه بر راه عقل انجام گیرد و آن
راه کاملا از خطا و لغزش مصون است و این راه همان راه نبوت است که خدای
متعال دستورهای سعادتبخش خود را از راه وحی به یکی از بندگان خود بفهماند و
به وی مأموریت دهد که آنها را به مردم برساند و آنان از راه امید و بیم و
تشویق و تهدید به متابعت آن دستورات وادار نماید.[8]
4. امامت، اصل
چهارم امامت است، مراد از امامت پیشوائی دین است در دنیای مردم است و شخص
پیشوا امام نامیده میشود، شیعه معتقد است که پس از درگذشت پیامبر از جانب
خدای متعال امامی برای مردم تعیین شود که حافظ و نگهبان معارف و احکام دین
باشد و مردم را به راه حق هدایت کند. پس در هر حال وجود امام لازم است تا
معارف و قوانین حقیقی دین خدا پیش او محفوظ بماند و هر وقت مردم استعداد
پیدا کردند بتوانند از راهنمای وی استفاده نمایند.[9]
5. اصل پنجم
معاد است، ایمان به معاد یعنی اعتقاد به اینکه خدای متعال همه را پس از مرگ
زنده نموده و به حساب اعمالشان رسیدگی فرموده، نیکوکاران را پاداش نیک
خواهد داد و بدکاران را به سزای کردار و رفتارشان خواهد رسانید. قرآن کریم
در صدها آیه معاد را به مردم تذکر میدهد و هرگونه شک و تردید را از آن نفی
میکند. (برای اطلاع بیشتر دراین باره به منبع ذیل مراجعه شود).[10]
ب. اخلاق
دین اسلام به بشر میگوید که در زندگی صفات پسندیدهای اختیار کند و خود
را با خویهای ستوده و نیکو بیارائید، وظیفهشناس، خیرخواه، بشر دوست،
مهربان، خوش رو و دادگستر باشد و از حق دفاع کنیم و از حدود و حقوق خود
تجاوز نکنیم و به مال و عرض و جان مردم تعدی روا نداریم، در طلب دانش و
بینش از هیچ گونه فداکاری و از خود گذشتگی کوتاهی ننمائیم و بالاخره عدل و
اعتدال (میان روی) را در تمام امور زندگی پیشة خود سازیم. (برای اطلاع
بیشتر و موارد اخلاقی اسلام به منبع ذیل مراجعه شود).[11]
ج. عمل: دستورات دینی و احکام فقهی
دین اسلام دستور میدهد که در زندگی به کارهائی که خیر و صلاح خود و جامعه
ما در آن است، عمل کنیم و از کارهایی که فساد و تباهی به بار میآورد دوری
کنیم. و نیز میگوید به عنوان عبادت و پرستش پروردگار اعمالی مانند نماز،
روزه، حج، زکات، امر به معروف و نهی از منکر و نظایر آن را که نشانة بندگی و
فرمانبرداری است به جای آوریم. (برای اطلاع بیشتر در این باره که مطالب
فراوان دارد به منبع ذیل مراجعه شود).[12]
منابع دیگر برای مطالعه:
(به خصوص آثار علامه طباطبایی بالاخص آموزش عقاید و دستورات دینی برای شما بسیار مفید است).
1. علامه طباطبایی، خلاصه تعالیم اسلام (به کوشش داود الهامی)، مرکز نشر دار التبلیغ قم.
2. شناخت اسلام (به کوشش آقایان شهید دکتر بهشتی، شهید باهنر، و قلیزاده)، نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
3. علامه طباطبایی، شیعه در اسلام، نشر وزارت فرهنگ و هنر.
4. علامه طباطبایی، آموزش عقاید و دستورات دینی، نشر بنیاد جانبازان انقلاب اسلامی تهران.
اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر چه عیب است در مسلمانی ماست
امیرالمؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ :
اندیشیدن همانند دیدن نیست، زیرا گاهی چشمها دروغ مینمایاند، اما آن کس که
از عقل نصیحت خواهد به او خیانت نمیکند. (نهجالبلاغه ـ حکمت 281)