عقاید و احکام مذهبی دین یهود



عالم دینی، پزشک و فیلسوف یهودی، موسی بن مَیْمون(1135-1204 م) به آیین یهود لباسی نو پوشاند و سیزده اصل برای آن ترتیب داد، به این شرح:

وجود خدا.
یگانگی او.
مجرد بودن او.
نداشتن زمان.
حکمت او در امور.
عدالت.
قابل تقرب بودن از راه عبادت.
اینها مربوط به خدا بود، اما سایر امور.

اعتقاد به نبوت.
برتر بودن حضرت موسی(ع).
اعتقاد به آسمانی بودن تورات.
عدم جواز نسخ احکام.
آمدن مسیحای موعود.
قیامت و جاودانگی نفس آدمی.


1- خدا در یهودیت: یهودیت (مانند اسلام و مسیحیت) ازآغاز بر توحید استوار شده است و همة انبیای یهود، از حضرت موسی(ع) تا انبیای پرشمار بعدی، باشرک مبارزه کرده اند. بدیهی است که پیروان ادیان توحیدی در مواردی از دین خود غافل می­شوند و به گونه هایی از شرک روی می­آورند. این مسأله هیچ گاه نظر پژوهشگران را نسبت به اصل این ادیان تغییر نداده است. آنان با قطع نظر از لغزشهای پیروان یک دین، از تحقیقات خود دانسته اند که ادیان دو گونه­اند:
الف- ادیانی که مردم را از شرک برحذر می­دارند، مانند ادیان ابراهیمی.
ب- ادیانی که شرک را به مردم تعلیم می­دهند، مانند ادیان شرقی.
نام خاص خدا در دین یهود یَهْوَهْ یعنی باشنده (موجود) است. این نام بسیار احترام دارد و بر زبان آوردن آن حتی از طریق قرائت تورات حرام است. بر اثر این تحریم، کسی تلفظ حقیقی آن را نمی­داند و گاهی ‌در کتابهای علمی مغرب زمین، از باب احتیاط آن را بدون حرکت (YHWH) ثبت می­کنند. اما گروهی از محققان برآنند که تلفظ حقیقی آن یَهْوَهْ است. هنگامی که معبد سلیمان بر پا بود، بالاترین مقام مذهبی یهود حق داشت سالی یک بار در روز عاشورای تقویم یهودی (دهم ماه تِشْری، در اوایل پاییز)، در قدس الاقداسِ آن معبد، نام یَهْوَهْ را بر زبان آورد و دعا کند. هنگام تلاوت تورات نام مزبور به اِدونای به معنای آقای من تبدیل می­شود و حرکات همین کلمه را روی آن می­گذارند، از این رو گاهی آن را یِهُوَهْ ضبط کرده اند.1
یکی دیگر از نامهای خدا اِهْیِه اَشِرْاِهْیِه است به معنای هستم آنچه هستم. این نام در سفر خروج 3:14 و دربرخی ادعیةاسلامی (مانند دعای شب عرفه) آمده است و بر اثر نسخه برداری افراد کم اطلاع ،به آهِیّأ شَراهِیّأ تبدیل گردیده است.

2- ظهور انبیا: یهودیان به نبوت معتقدند و در مورد آن بحثهای کلامی گسترده‌ای دارند.همچنین برای نبوت معنای ویژه­ای قائلند که پیشگویی است و پیامبران بزرگی همچون اِشَعْیا، اِرْمیا، حِزقیال و هوشع به عنوان نبی یعنی پیشگو شهرت دارند.
پیامبران بسیاری در کتاب عهد عتیق مطرح شده اند.2 اشعیا، اِرْمیا و عاموس بابیانات شیوای خود به بنی اسرائیل هشدار می­دادند و آنان را ازعاقبت کارهای زشت وناروایشان بر حذر می داشتند و متذکر می شدند که اسارت ذلت باری در پیش دارند. اما آنان به این گفتارها کمترین توجهی نمی کردند و ازسوی دیگر به قتل وحبس وآزارپیامبران خود کمرمی­بستند. هفده کتاب پایان عهد عتیق که کتابهای نبوت نام دارد، مشتمل بر این پیشگویی­هاست.
از 26 پیامبر مذکور در قرآن کریم 20 تن به اهل کتاب مربوط می شوند: آدم، نوح، ابراهیم، لوط، اسماعیل،اسحاق، یعقوب، یوسف، موسی، هارون، داوود، سلیمان، الیاس، الیسع، عُزَیر(عَزْرا)، ایوب، یونس، زکریا، یحیی و عیسی.
ازآن انبیا 6 تن به اهل کتاب ربطی ندارند: ادریس،(مگربه نام اَخْنوخ در سفر پیدایش5: 24)، شعیب(مگر به نام رَعوئیل درسفر خروج 2: 18 یا به نام یَترون در سفر خروج 3: 1)، ذوالکِفل، هود، صالح و محمد.

حکومت بنی اسرائیل: پس از حضرت موسی(ع)، حضرت یوشع بن نون به امر خدا به رهبری قوم برخاست. وی از رود اردن که از شمال به جنوب فلسطین کشیده شده است، گذشت و بلاد کنعان و حدود آن را فتح کرد. به ادعای عهد عتیق سکنة بومی آن مناطق قتل عام شدند و آن سرزمین به بنی اسرائیل اختصاص یافت. جریان این جنگها در ششمین کتاب عهد عتیق، به نام صحیفة یوشع موجود است. پس از یوشع(ع) مردان بزرگی در بنی اسرائیل به رهبری مردم اشتغال داشتند که داوران بنی اسرائیل نامیده می­شوند. آنان عموماً سمت پیامبری یا پادشاهی نداشتند. تاریخ این رهبران در سفر داوران آمده است. آخرین داور بنی اسرائیل حضرت سموئیل(ع) دو پسر داشت که شایستگی رهبری قوم را نداشتند. از این رو، مردم از آن حضرت درخواست کردند که پادشاهی برای آنان برگزیند. در واقع بنی اسرائیل درآن زمان پادشاهی نداشتند. سموئیل پس از اصرار زیادمردم، از طرف خدا جوانی را به پادشاهی آنان نصب کرد.
نخستین پادشاه بنی اسرائیل حدود 1030 سال قبل از میلاد انتخاب شد و نام این پادشاه در عهد عتیق (کتاب اول سموئیل، باب 9 به بعد) شائول و درقرآن کریم طالوت است (بقره :247).
پس از انتخاب نخستین پادشاه، جنگ مهمی میان بنی اسرائیل و فلسطینیان آن زمان رخ داد و پیروزی نصیب بنی اسرائیل گردید. مهمترین قهرمان این قوم جُلْیات بود که در قرآن کریم جالوت نامیده شده است. وی به دست حضرت داوود (ع) کشته شد و لشکر وی گریخت.
حضرت داوود جانشین حضرت طالوت شد (حدود 1015 سال قبل از میلاد) و حضرت سلیمان به جای پدرش داوود (ع) نشست و مهمترین و با شکوهترین دوران بنی اسرائیل را به وجود آورد. وی معبد بسیار بزرگی در شهر اورشلیم (یعنی شهر سلامت )ساخت که به نام هیکل سلیمانمعروف شد (هیکل درزبان عبری به معنای ساختمان بلند است ). این معبد بعداً یک بار حدود 587ق.م. به دست بُخْتُنْصَّر و با دیگر در سال 70م. به دست شاهزادة رومی، تیتوس (Titus) خراب شد.
پس ‌از رحلت حضرت سلیمان(ع)، فرزندش رِحُبعام زمام امور مملکت بنی اسرائیل را در کف گرفت و چون به ستمکاری پرداخت گروهی ازمردم از فرمان او بیرون رفتند و تنها دو سبط یهودا و بنیامین در سرزمین یهودا( به نام یکی از فرزندان حضرت یعقوب) که بخش نسبتاً کوچکتری بود، برای او باقی ماند. این قسمت که شامل شهر اورشلیم (قدس) نیز می­شد، اهمیت بسیاری داشت و نام «یهودی» از اینجا می آید. ده سبط دیگر، حکومت مستقلی به نام اسرائیل به رهبری فردی به نام یَرُبعام بن ناباط در شمال فلسطین تشکیل دادند. یربعام یکی از استانداران حضرت سلیمان(ع) بود.
تجزیة کشور مبدأ ضعیف و بدبختی آنان بود. پادشاهان یهودا و اسرائیل نیز عموماً گنهکار بودند و مردم را به گناه و بت پرستی دعوت می­کردند.

اسارت بابل: به هر حال پیشگوییهای انبیای بنی اسرائیل تحقق یافت و پس از چندی آشوری­ها که در شمال بابل در عراق و سوریة کنونی حکمرانی داشتند و پایتخت آنان شهر نینوا بود به اسرائیل تاختند و عدة کثیری را به اسیری بردند. چند سال بعد، پادشاه بابل بُخْتُنَصَّر که درعهد عتیق نِبوکَدنِصَّر(یعنی بت «نِبو» تاج را نگهداری می­کند) نامیده می­شود، به اورشلیم حمله کرد و مردم یهودا را کشت و عده ای را به اسارات به بابل برد که تا مدتی طولانی در آنجا بودند. اسیر شدن مردم اسرائیل و یهودا موجب پراکندگی آنان در خاورمیانه و سرزمینهای دیگر شد. این اسارت اهمیت ویژه ای داشت، زیرا گروهی ازمردم اسرائیل نیز که ‌در حملة ‌پیشین توسط آشوریها از اسارت معاف شده بودند، در این یورش همراه با ساکنان یهودا به بابل کوچ داده شدند. این موضوع "جلای بابل" نامیده می­شود.
یهودیان در زمان اسارت، برخی آداب و اخلاق مشرکان را پذیرفتند و کمتر کسی در بین آنان از جلای وطن و اسیری و دشواری پرستش خدا رنج می­برد.
باید توجه داشت که انحصار طلبی و خود بزرگ بینی خوی و خصلت جدا نشدنی قوم کوچک یهود است و سایر اقوام جهان در واکنش به این صفات، با یهودیان از در دشمنی و ستیز درآمده و به تحقیر آنان پرداخته­اند. شاید نخستین ویرانی شهرقدس وگرفتارشدن بنی اسرائیل به دست بابلیان در حدود شش قرن قبل از میلاد نیز به همین علت بوده است. اِرمیای نبی از جانب خدای متعال پیام آورده بود که بنی اسرائیل نباید در برابرآن دشمن مقاومت کنند. ایشان این پیام را به چیزی نگرفتند وآن پیامبر رازندانی کردند.پس از سقوط شهر قدس، اِرمیا آزاد شد (ارمیا 39 : 14).



تجدید معبد: هنگامی که کورش (یعنی خورشید) بنیانگذار سلسلة هخامنشی، بابل را فتح کرد، یهودیان آزاد شدند و اجازة بازگشت به سرزمین خود را یافتند. اما بسیاری از آنان حاضر نبودند بابل را ترک کنند و در بابل و اطراف آن پراکنده شدند. اعلامیة کورش در مورد آزادی یهود حدود سال 538ق.م. صادر شد. کورش با این کار میان یهود محبوبیت زیادی به دست آورد.
گروهی از یهودیان نیز به فلسطین بازگشتند و به بازسازی شهر قدس آغاز کردند. در آن دوران همسایگان آن سرزمین احساس خطر کردند و مانع بر پایی یک حکومت مقتدر یهودی بر خاک فلسطین شدند. پس از آن حکومتهای ناتوانی در مناطق مختلف فلسطین برپا شد و پس از چند قرن آشفتگی، شهر قدس برای بار دوم به دست رومیان ویران شد و این ویرانی، یهودیان را در جهان پراکنده ساخت. از آن پس یهودیان در کشورهای بیگانه زندگی سختی را می­گذارندند و انواع خواری و سرکوفتگی را در جسم و جان خود می چشیدند.

پیدایش کنیسه: پس از بازگشت یهود از بابل، جامعة دینی نظام تازه ای یافت و معابدی ساخته شد که بعداً کنیسه (synagogue) نامیده شد. این معابد مانند سایر معبدها معماری خاصی داشتند و در آنها قربانگاه و اماکن ویژة دیگری وجود داشت. هم اکنون نیز معبد یهودیان کنیسه نامیده می­شود.
قبلة یهود معبد سلیمان (مسجد اقصی) است؛ فقط سامریان قبله را کوه جِرزیم در نزدیکی شهر نابلس می­دانند. آنان روزی سه بار نماز می­خوانند: نماز صبح، نماز عصر و نماز مغرب. درصورتی که دست کم ده مرد در در کنیسه وجود داشته باشد، نماز برگزار می­شود و در این حال یک نفر که معمولاً پیرتر از سایرین است و عبری را خوب می­داند، جلو می­ایستد و قسمتهایی از تورات یا دعاهایی به عبری می خواند و در مواردی رکوع می کنند. معروفترین عبارتی که خوانده می­شود، شِمَعْ (یعنی بشنو) نام دارد که از تورات گرفته شده است:
(4) ای اسرائیل بشنو یهوه خدای ما یهوه واحد است (5) پس یهوه خدای خود را به تمامی جان وتمامی قوت خود محبت نما (تثنیه 6 : 4-5)

تأثیر عقاید مزدَیَسنی و فرهنگ پارسی: یهودیان نیز مانند سایر اقوام تحت تأثیر محیط قرار داشتند و پس از تماس با برخی تمدنهای باستانی، خواسته یا ناخواسته، بسیاری از مفاهیم و اعمال آنها را وام گرفتند، ولی باید توجه داشت که آنان پیوسته و در تمام موارد، مسائل یاد شده را به رنگ اخلاقیات توحیدی خاص خویش در می­آوردند. مثلا داستان طوفان نوح، خواه از بابلیها اقتباس شده باشد یا نه، آن گونه که در سفر پیدایش آمده است، از خدای واحد، مهربان و درستکار سخن می­گوید. این داستان به‌داستان پِر- نَپیشتیم (Per-napishtim) که روی الواح میخی حک شده است و علاوه بر شرک صریح، خدایانی خودخواه، ستیزه جو، احساساتی و حسود را مطرح می کند، چندان شباهتی ندارد. این تمایز در سایر داستانها و قوانین و باورهای که گفته می­شود یهود از اقوام دیگر اقتباس کرده اند، نیز مشهود است.
در تورات تقریباً ذکری از قیامت نیست ( مگر یکی- دو اشارة مبهم، مثلاً تثنیه8 :16). از نظر تورات (لاویان باب26 و تثنیه باب28) دینداری و بی دینی در جلب نعمتهای این جهان و سلب آنها تأثیرمستقیم و قطعی دارند. از سوی دیگر، کتاب تَلْمود از قیامت بسیار سخن گفته است.
یکی از باورهای اصیل یهودیت که به تصور پژوهشگران، از بیگانگان گرفته شده، اعتقاد به رستاخیز مردگان است. این اعتقاد با آرمان مسیحایی گره خورده و چیزی مانند اعتقاد به رجعت را پدید آورده است. ایرانیان باستان می گفتند در زمان آینده، پس از آنکه آهورمزدا بر هماورد خود اَنْگْرومِئنیو پیروز شود و او را نابود کند، مردگان برخواهند خاست، ولی شکل عالی و معنوی این آموزه دستاورد اصیل الهامات یهود است و با اعتقاد خشک و بی روح مغان ایران زمین شباهتی ندارد. به گفتة پژوهشگران، اعتقاد به جاودانگی روح از قدیم میان نی اسرائیل وجود داشته و در چندین مورد از کتاب مقدس بدان اشاره شده است، ولی آن باور پس از بازگشت از بابل ،با عقیده به چاودانگی قوم و قیام مسیحا پیوند خورد و اعتقاد به رستاخیز مردگان را پدید آورد. این نظریه باقرآن مجید تعارض دارد، زیرا از داستان برانگیخته شدن حضرت موسی(ع) در اوایل سورة طه بذروشنی می فهمیم که اعتقاد به رستاخیز در نخستین پیام او وجود داشته است.3



4- انتظار ظهور مسیحا: اندیشه انتظار مسیحا ماهیتاً یهودی است. اقوام عصر قدیم، بر اثر نومیدی از وضع موجود و بی توجهی به آینده، به گذشتة خویش می­بالیدند و کمال شادکامی اجتماعی و ملی را در آن می­دیدند. گونه­ای از این گذشته گرایی را چکامه سرایان یونانی و رومی،هِزْیود (Hesiod) و اوید (Ovid) ماهرانه ترسیم و توصیف کرده اند. این دو تن برای جهان پنج دوره و پنج نژاد پیاپی قائل شدند و گفتند: انسانها در نخستین دوره عصر که عصر زرین نامیده می­شود، شادمان و به دور از درد و رنج، بی کشت و کار از محصولات زمین بهره می­بردند. مردن ایشان نیز به شکل خواب بی رویایی بود که طی آن به بزم فرشتگان نگهبان جهان پر می­کشیدند. در سوی دیگر این طیف، واپسین دوره یا عصر آهنین وجود داشت که از همه آشفته­تر بود و آن دو چکامه سرا در آن دوره روزگار می­گذراندند.
یهودیان نیز به عنوان قومی دیندار و معتقد به اینکه جهان را موجودی خوب و کامل آفریده است، کمال را آغاز آفرینش قرار می­دادند و می­گفتند نخستین انسان ‌که مستقیماً به دست خدا آفریده شده است، لزوماً باید کامل و کامروا باشد. با این وصف، یهودیان کامیابی و فضیلت را نه دردوران طلایی گذشته، بلکه در آینده و واپسین روز می­جویند. این عبارت کتاب مقدس میان یهودیان رایج بود:«اگر چه ابتدایت صغیر بود، عاقبت تو بسیار رفیع می­گردد». (ایوب 8 : 7).
یهودیان پس از نخستین ویرانی شهر قدس، همواره در انتظار یک رهبر الهی فاتح بوده­اند که اقتدار و شکوه قوم خدا را به عصر درخشان داوود و سلیمان برگرداند. شخصیت مورد انتظار، ماشِیحَ (مسح شده) خوانده می­شد. ماشیح لقب پادشاهان بنی اسرائیل بود، زیرا براساس یک سنت، پیامبران در حضور جمع، اندکی روغن برسرآنان می­مالیدند و بدین شیوه قداست برای ایشان پدید می­آمد. این لقب در زمانهای بعد به پادشاه آرمانی یهود اطلاق شد.
دلهای بنی اسرائیل از عشق به مسیحای موعود لبریز بود و در مقابل، حاکمان ستمگر همواره در کمین چنین رهبر رهایی بخشی بودند. در باب دوم انجیل متّی می­خوانیم که هیرودیس کبیر، پادشاه فلسطین پس از زاده شدن حضرت عیسی درصدد قتل او برآمد، اما چون وی را به فرمان الهی به مصر بردند خطر را از سرگذارند.
واژة فارسی «مسیحا» از روی کلمة عبری «ماشیح» با توجه به تلفظ لاتینی آن (Messiah) ساخته شده است.
مهمترین مژدة مسیحایی در کتاب اشعیای نبی آمده است:
(1) نهالی از تنة یَسّی ( پدر داوود) بیرون آمده ،شاخه ای از ریشه هایش خواهد شکفت (2) و روح خداوند بر او قرا خواهد گرفت ،یعنی روح حکمت و فهم و روح مشورت و قوت و روح معرفت و ترس از خداوند .(3) خوشی او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤیت چشم خود داوری نخواهد کرد و بر وفق سمع گوشهای خویش تنبیه نخواهد نمود (4) بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد نمود. جهان را به عصای دهان خویش زده، شریران را به نفخة لبهای خود خواهد کشت (5) کمر بند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت (6) گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم طفل کوچک آنها را خواهد راند (7) گاو با خرس خواهد چرید و بچه های آنها با هم خواهند خوابید و شیر مثل گاوکاه خواهد خورد (8) و طفل شیر خواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفل ازشیر باز داشته شده و دست خود را بر خانة افعی خواهد گذاشت (9) و درتمامی کوه مقدس من ضرر و فسادی نخواهند کرد، زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آبهایی که دریا را می پوشاند (اشعیا 11: 1-9)
شور و التهاب انتظار موعود در تاریخ پر نشیب و فراز یهودیت و مسحیت موج می­زند. یهودیان در سراسر تاریخ محنت بار خود هرگونه خواری و شکنجه را به این امید بر خود هموار کرده­اند که روزی مسیحا بیاید و آنان را از گرداب ذلت و درد و رنج رهاند و فرمانروای جهان گرداند.
در سراسر تاریخ بنی اسرائیل کسانی به عنوان موعود یهود برخاستند و با گرد آوردن برخی افراد ساده لوح بر مشکلات آنان افزودند. در این میان حضرت عیسی بن مریم(ع) ظهور کرد و با داشتن شخصیتی بس والا و روحی الهی، دین بزرگی را بنیاد نهاد وگروه بی شماری را به ملکوت آسمان رهنمون شد، ولی بیشتر یهودیان او را رد کردند.
در عصر ما نیز که یهودیان صهیونیست بر پای خاسته و با اشغال فلسطین، در صدد بر آمده­اند حقارت همیشگی قوم یهود را برافکنند، چیزی از تب و تاب انتظار موعود کاسته نشده است. درست است اقلیتی ناچیز از یهودیان بر اثر دلبستگی شدید به امیدهای قدیم، تشکیل دولت صهیونستی را مخالف آرمان مسیحیایی شمرده و پیوسته باآن مخالفت کرده‌اند، ولی سواد اعظم یهودیت آن را از جان و دل پذیرفته و آن را رهگشای عصر مسیحا دانسته اند . هم‌اکنون صهیونیستهای اشغالگر فلسطین، علاوه ‌بر دعاهای ‌مسیحایی ‌روزانه، در پایان ‌مراسم سالگرد بنیانگذاری رژیم اسرائیل غاصب (پنجم ماه اِیّار عبری) پس از دمیدن در شیپور عبادت، این گونه دعا می­کنند: ارادة خداوند، خدای ما چنین باد که به لطف او شاهد سپیده دم آزادی باشیم و نفخ صورمسیحا گوش ما را نوازش دهد.

غلبة رومیان و انقراض یهود: پس از نوسازی اورشلیم مستقر شدن یهودیان در آن مشکلاتی پدید آمد و مبارزه با پادشاهان ستمگر و بت پرست سوریه آغاز شد جنگهای مکابیان با استعمارگران سوریه به پیروزی یهود انجامید که در کتابهای اپوکریفا شرح داده شده است.
در این دوران غالباً بنی اسرائیل زیر فرمان مشرکان بودند و ظهور حضرت مسیح (ع) نیز در همین دوران بود که شرح آن به طور مفصل خواهد آمد. همچنین در این عصر احکام و قوانینی از طرف علمای یهود صادر می­شد و نمایندگان دول استعمارگر فرمان می­راندند . علمای یهود در مجمعی به نام سَنْهِدْرین اجتماع می­کردند و درباره امور مذهبی تصمیم می­گرفتند .4

ویرانی اورشلیم و آوارگی یهود: در سال 70 م. تیتوس، پسر امپراطور روم، اورشلیم را محاصره و ویران کرد و مردم بیشماری را از دم شمشیر گذراند؛ وی سنهدرین را نیز از بین برد.
پس از این حادثه، یهودیان در کشورهای مجاور در اروپا و آفریقای شمالی پراکنده شدند و با گذشت زمان عده ای به مدینه منوره که یثرب می­شد، رفتند و درآنجا سکنی گزیدند. به گفتة منابع اسلامی، انگیزه این گروه از یهودیان در انتخاب مدینه برای سکونت، انتظار مقدم مبارک حضرت محمد رسول خاتم (ص) بود.
بعد ها، در عصر خلیفة دوم، مسلمانان ، شهر قدس را با مذاکره از مسیحیان تحویل گرفتند. به نوشتة طبری (درحوادث سال 15 هجری) مسلمانان هنگام تحویل گرفتن قدس، در صلح­نامة خود در برابر مسیحیان متعهد شدند که هیچگاه به یهودیان اجازة سکونت درآن شهر را ندهند.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.